سوریه و قطب نمای تحولات آینده/گل که نمیزنید لااقل به حریف پاس گل ندهید/ماموریت یک نمایش تکراری
به گزارش خبرنگار فضای مجازی ، یادداشت امروز روزنامه حمایت با عنوان «سوریه و قطب نمای تحولات آینده» منتشر شده و در آن چنین آمده است:فرایندهای «نظامی» و «سیاسی» جنگ در سوریه همیشه تابعی از یکدیگر بودهاند. یازدهمین دور از نشستهای صلح سوریه در آستانه، پایتخت قزاقستان در حالی روز پنجشنبه به پایان رسید که درست در همان روز، نیروهای ائتلاف بهاصطلاح مبارزه با تروریسم به بهانه بمباران داعش، مردم بیگناه را هدف قرار داده و ۶۰ نفر از غیرنظامیان را کشته و زخمی کردند. آمریکا مدعی است که برای قلعوقمع تروریستهای تکفیری وارد میدان شده است، درحالیکه مرور اتفاقات هفت سال گذشته از بدو شکلگیری داعش تاکنون، جای تردیدی باقی نمیگذارد که واشنگتن با تجهیز و حمایت از گروههای آدمخوار و آدمکش از ابتدا به دنبال نابودی و ساقط کردن دولت سوریه بوده و در این میان، کشتار نظامیان و غیرنظامیان برایش علی السویه است. آمار بالای تلفات حملات هوایی جنگندهها و پهپادهای آمریکایی در افغانستان و یمن در سالهای گذشته نیز گواه این مدعاست.
پیام دیگر حمله هوایی پنتاگون به مناطق غیرنظامی در روستای «الشعفه» واقع در دیرالزور این است که آمریکا روند سیاسی تحت امر و نظارت جمهوری اسلامی و متحدانش در منطقه را قبول ندارد و کار خودش را میکند. کاخ سفید از روز تشکیل کنفرانس صلح آستانه که تأثیر بسزایی در خاموش کردن شعلههای جنگ در سوریه داشت، بنای ناسازگاری با این اجلاس را گذاشت و این فرایند را به دلیل حضور ایران رد کرد. بهبیاندیگر، کشتار غیرنظامیان در روستای الشعفه را میتوان بهنوعی اعلام جنگ مجدد آمریکا در سوریه دانست چراکه واشنگتن تأکید دارد همانگونه که رگ حیات داعش را در سوریه در دست گرفته و از آنها جانبداری میکند، به همان ترتیب نیز میداندار راهحل سیاسی نیز باشد که البته با پیروزهای بسیار چشمگیر ارتش و جبهه مقاومت، چنین امری محقق نخواهد شد.
همزمان با پایان اجلاس یازدهم آستانه، آمریکا با بمباران مناطق مسکونی و کشتار غیرنظامیان از یکسو و گستردن چتر حمایت بر سر تروریستها در ادلب و دیرالزور از سوی دیگر، میکوشد که هم حضور نامشروع خود را در سوریه برجسته کند و هم از فرصت اندک باقیمانده برای شیفت کردن خشونت و ترور به منطقه شرق آسیا بهرهبرداری کند، چراکه در سند راهبرد امنیت ملی آمریکا به ایران، روسیه و چین بهعنوان سه تهدید مهم و اصلی برای واشنگتن اشارهشده است و حضور داعش در افغانستان کمک میکند که بهزعم آنها منافع این سه کشور به خطر افتد. آمریکاییها میدانند که کلک داعش در آیندهای نزدیک کنده خواهد شد و غائله سوریه فروکش خواهد کرد، لذا این مجال را مغتنم شمردهاند تا گستره درگیری، ناامنی و تروریسم را متناسب با دفع تهدیدات امنیت ملی این کشور به نقاط مدنظر خود امتداد دهند.
یادداشت روزنامه کیهان نیز با عنوان «گل که نمیزنید لااقل به حریف پاس گل ندهید» منتشر شده و در آن آمده است:سیر تحولات به ما میگویند، آمریکا و آن سه کشور اروپایی، از همان آغاز مذاکرات قصد لغو یا حتی تعلیق واقعی تحریمها را نداشتند. این تحولات همچنین نشان میدهند، دشمن با وجود تلاشهای دولت آقای روحانی برای به اصطلاح «تنشزدایی» و «حرکت در قالب سازوکارهای بینالمللی» به دنبال براندازی آن هم «به هر قیمتی» است؛ حتی به قیمت بیاعتبار کردن تمام سازوکارهای بینالمللی که خود پس از جنگ جهانی دوم ایجاد کرده و دهههاست، تبلیغش میکنند. ترامپ مگر معنای حقوق بشر غربی را که سالهاست پز آن را میدهند، با حمایت از بن سلمان به لجن نکشید؟ مگر نگفت، به آلسعود برای مقابله با ایران نیاز دارد؟!
اقتصاد «ابزار» بسیار مهمی است، اما معتقدیم مهمترین ابزار حریف برای تحت فشار قرار دادن کشور عزیزمان، پیش از اقتصاد، ابزار روانی است. اگر دقت کرده باشید نوسانات اقتصادی و افزایش قیمت ارز پیش از رسیدن موعد تحریمهای اصلی دشمن (۱۳ آبان) شدید بود، اما روز ۱۳ آبان و پس از آن عکس آنچه تصور میشد، از میزان نوسانات کاسته و نرخ ارز از حدود ۱۹ هزار تومان به کانال ۱۱ هزار تومان وارد شد. این یعنی، عامل روانی در بسیاری از مواقع میتواند موثرتر از عامل اقتصادی و تحریم عمل کند. به عبارت کاملتر، این عامل روانی است که در بسیاری مواقع، عامل اصلی (اینجا تحریم) را موثر میکند. نکته اینکه چرا ترامپ طبق وعدههایی که میداد، از برجام خارج نمیشد، همین بود. این شیاد قمارباز، تا میتوانست از عامل روانی «میخواهم از برجام خارج شوم» استفاده کرد و وقتی دید دیگر این ابزار کارساز نیست، از آن خارج شد. یعنی با گفتن میخواهم از برجام خارج شوم، به قیمتها نوسان میداد، اما از آن خارج نمیشد برای اینکه نمیخواست این عامل را با یکبار استفاده از دست دهد.
همراهی نصفه و نیمه اروپا با ایران نیز در همین چارچوب قابل ارزیابی است. این احتمال که اروپا قرار است به عنوان یک عامل مهم روانی سر بزنگاه وارد شود تا در زمانی حساس شوکی که ترامپ به دنبال آن است را ایجاد کند، جدی است. آیا این احتمال وجود ندارد که ماموریت اروپا خرید زمان و وارد کردن شوک روانی در موعدی حساس باشد؟! چه تضمینی وجود دارد وقتی زمان به همین شکل گذشت (انفعال دولت و امیدواری آن به اروپا) و کار به جاهای باریک کشیده شد، اروپا با تبلیغات گسترده و سروصدای زیاد آن همراهی زبانی را هم کنار نگذارد؟! اینکه در شب عملیات، به کسانی امید بسته باشیم، اما زمان آغاز عملیات ناگهان حریف را در جبهه دشمن ببینیم، چه اثرات روانی میتواند داشته باشد؟ آیا این همان شوکی نیست که دشمن به دنبال آن است؟
قطع امید از اروپا و خارج شدن از زمین بازی دشمن، در کنار تعیین یک ضربالاجل کوتاهمدت واقعی برای اروپا (استفاده متقابل از عوامل روانی)، میتواند برای مقابله با دشمن، شروع خوبی باشد. گرانی سوخت در فرانسه و آمریکا که در فرانسه به شورشهای خیابانی کشیده شد یعنی، ایران هم در این میدان جنگ روانی-اقتصادی، دستش خالی نیست! و میتواند برای کسانی که به دنبال آشوبافکنی در کشورند، آشوب بیافریند.
اینکه دشمن هر غلطی که خواست بکند، نفت ایران را تحریم و تهدید به جنگ کند، اما قیمت نفت به جای صعود سقوط کند یعنی، یک جای کار میلنگد. یعنی در میان رجزخوانیهای دشمن، دیپلماتیک حرف زدن و لبخند زدن اثر معکوس دارد. صد البته در چنین شرایطی نباید احساس ضعف نشان داد. اینکه بگوییم، «فشار اقتصادی غوغا میکند؛ حقوق من ۳ هزار دلار بود، الان ۷۰۰ دلار شده است» یعنی احساس ضعف. شاید آقای دکتر صالحی تحت شرایط خاصی چنین خبطی را کرده باشند، اما اینگونه موضعگیری به دشمن پیام خوبی را مخابره نمیکند. شاید جنابشان قصد داشتند از تحریمهای ظالمانه دشمن شکایت کنند یا مثلا به تهدیدهای درستی که راجع به بدعهدی اروپا در همان گفتوگوی تلویزیونی کردهاند، رنگ «حق بودن» دهند. این اظهارات با هر نیتی که شده باشند، هم پیام بدی برای دشمن فرستاد و هم اثر آن تهدیدهای بجا را خنثی کرد. این یعنی، پاس گل به دشمن، یعنی تحریمها موثرند، به فشارها ادامه دهید. عین این اشکال به آقای ظریف و اظهارات بدون سندشان درباره پولشویی وارد است. گاهی برخی بنابه هر دلیلی جرئت خروج از یک قرارداد یکطرفه! (اینجا برجام) را ندارند، یا نمیتوانند پاسخ تهدیدهای دشمن را با تهدید بدهند، ولی این «برخی» میتوانند که پاس گل ندهند. نمیتوانند؟!
دولت از ابزار «روانی» استفاده کند. تلاش کند قیمت نفت را بالا ببرد و هزینه را برای حریف بیش از این کند. شورشهای اخیر فرانسه نشان داد، چنین ظرفیتی در کشورهای حریف نیز هست و این فقط ایران نیست که، تحت تاثیر عوامل روانی میتوان تحت فشارش گذاشت. خروج از برجام و آغاز غنیسازی ۲۰ درصدی هم میتواند، قدم بعدی باشد. قیمت نفت که به بالای ۱۰۰ دلار کشید، خود به خود آن سازوکارهای مالی اروپایی نیز فعال میشود!
در یادداشت روزنامه وطن امروز هم با عنوان «این پادشاه لخت است» چنین آمده است:آقای «علیاکبر صالحی» اخیرا در مصاحبه با «یورونیوز» گفته است: «فشارهای اقتصادی غوغا میکند. مثلا حقوق من تا یک سال پیش به عنوان یک استاد دانشگاه، حدود ۳۰۰۰ دلار در ماه بود، الان به ۷۰۰ دلار رسیده است. این واقعا فشار اقتصادی است؛ ببینید اقشار دیگر چقدر تحت فشار هستند». وی در ادامه میگوید: «ما تمام اینها را قبول داریم. در ضمن اینقدر ملت ما هوشیار، هوشمند و آگاه است که میداند اتفاقهایی که میافتد، عمدتا ناشی از فشارهای خارجی است!»
اینکه ملت واقعا آنقدر هوشیار است یا نه، فعلا مساله ما نیست. سوال این است: گفتن این حرفها به یورونیوز، آن هم از زبان رئیس سازمان انرژی اتمی، واقعا چه فایدهای دارد؟ و در حالی که سعید لیلاز، از کارشناسان اقتصادی حامی دولت هم میگوید: «رذیلانهترین دروغ این است که بگوییم تورم ۴۰ درصدی حاصل تحریم است»، چرا آقای صالحی دوست دارد مقابل دوربین یورونیوز اینقدر صادقانه و تخصصی (!) درباره معضلات اقتصادی کشور حرف بزند؟!
روزنامه خراسان در یادداشت خود با عنوان «ضرورت «نیم کردار» در پرونده برجام» چنین نوشته است:در همان روزی که ترامپ خروج آمریکا از برجام را اعلام کرد نوشتم با اروپا باید مذاکره کرد، اما تصریح کردم قبل از این که پای میز مذاکره بنشینیم باید مواردی از تعهدات برجامی خود را که البته برای اروپاحساسیت کمتری دارد نقض کنیم (نقض غیراساسی برجام) و امروز که بر اساس اظهار نظر مقامات رسمی سیاست خارجی ایران، اروپا جز در حرف گامی عملی برنداشته است ضرورت این مسئله بیشتر روشن میشود.
اگر ما میخواهیم به برخورد یا همان «مرگ برجام» نرسیم و اروپا را قانع کنیم تا به جای وقت کشی وحرف زدن، پای میزمذاکره امتیازی عملی دهد، باید آنها را قانع کنیم که از خیر برد کامل بگذرند و این اتفاق نمیافتد مگر این که اروپا از «نترسیدن» ما برای رویارویی کامل یقین حاصل کند. واقعیت این است که علی رغم حرفهای بعضا تندی که زدیم رفتارعملی ما از زمان خروج آمریکا از برجام گزاره «نترسیدن» ما را تضعیف کرده است. ما با خروج آمریکا از برجام که به صورت رسمی اجرایی شدن بخش مهمی از برجام را تعطیل کرد، نه تنها هیچ مقابله به مثل عملی نکردیم بلکه از سیاست ادامه انجام تعهدات برجامی مان بدون کم و کاست دفاع رسانهای و آن را هوشمندی دیپلماتیک اعلام کردیم. همچنین بعد از این که از اروپا در این مدت جز حرف، اقدامی عملی ندیدیم با بازگشت مجدد تحریمها نیز فقط به تهدیدها وهشدارهای زبانی بسنده میکنیم بنابراین بدیهی است طرف اروپایی این تهدیدها را جدی تلقی نکند و همچنان به استراتژی رسیدن به «بردکامل» ادامه دهد و حاضر به امتیاز دادن نباشد. براساس یکی از اصول احصا شده از این الگو، تصویر ذهنی طرف مقابل از اهمیت بیشتری نسبت به تصمیم واقعی ما برخوردار است و واقعیت این است که تجربه این مدت نشان داده است در این تصویرسازی از خود، صرف سخنان تند و گاه متناقض چندان مشکل گشا نیست و «دوصدگفته، چون نیم کردار نیست» لذا در صورتی که ما در برابر بی عملی اروپا فقط با «صدگفته» مقابله کنیم برداشت طرف مقابل از «ترسیدن» ما تغییری نمیکند و او به مسیر خودش ادامه میدهد لذا امروز بیش از گذشته روشن شده است که اگر ادامه برجام را میخواهیم (که میخواهیم) و اگر برای جلوگیری از مرگ برجام چارهای وجود ندارد مگر این که اروپا را برای حفظ برجام راضی به «پرداخت هزینه» کنیم باید «نیم کرداری» در انجام ندادن برخی تعهدات برجامی خود نشان دهیم تا آنها تهدیدات زبانی ما را جدی بگیرند البته این اقدام نباید به گونهای باشد که امکان تفاهم را ببندد بنابراین اگر بخواهیم با ادبیات برجامی سخن بگوییم باید در گام اول سراغ «نقض غیراساسی» برجام برویم تا هم برای اصلاح تصور طرف اروپایی اقدامی عملی نشان دهیم و هم امکان بهانه گیری ندهیم و، چون این اقدام حتما با فشار دیپلماتیک و رسانهای طرف مقابل (چه آمریکایی وچه اروپایی) روبه رو خواهد شد لازم است این اقدام ضروری با اجماع داخلی صورت گیرد در غیر این صورت نه تنها به دلیل نمایان شدن اختلافات داخلی «نترسیدن» معنادهی و هدف حاصل نمیشود بلکه آثار روانی اقتصادی و اجتماعی اش مشکلات را بیشتر میکند.
یادداشت امروز روزنامه رسالت هم با عنوان «جنبش جلیقهزردها و سوخت اصلی بحران در فرانسه» منتشر و در آن چنین آمده است: پاریس در روزهای ۲۶ آبان و ۳ آذر ماه گذشته شبیه یک شهر جنگی شد. شعلههای آتش، درگیری و خشونت در جای جای پاریس به ویژه خیابان اصلی این شهر یعنی شانزهلیزه دیده میشد. دهها هزار فرانسوی به خیابانها ریختند و با پلیس درگیر شدند.
ظاهر امر این بود که آنها به افزایش قیمت سوخت معترض بودند، اما باطن بحران یادشده حکایت از آن دارد که سوخت اصلی این بحران فقط مختص افزایش قیمت سوخت نیست. تصاویر درگیری و برخوردها حکایت از آن داشت که حوادث اعتراضات سال ۱۹۶۸ دارد تکرار میشود. پلیس و مردم تمامقد در برابر هم صفآرایی کرده و ستونهای دود و آتش از چهارگوشه پاریس قابل رؤیت بود.
ماکرون برخورد پلیس و نوع مقابله حرفهای با معترضین را پسندید و از آنها تشکر کرد. او خطاب به معترضین گفت:"خجالت بکشید"!
وزارت کشور فرانسه میگوید تعداد تظاهرکنندگان در سراسر کشور بیش از ۱۰۶ هزار نفر برآورد شده است، اما منابع بیطرف این تعداد را بیشتر از آنچه عنوان شد ذکر کردهاند. دوویچه وله تعداد معترضین را ۳۰۰ هزار تن برشمرد. آنچه مورد سوال ناظران سیاسی است سطح آشوب نیست بلکه عمق آن است. سطح و عمق آشوب از دل این سوال بیرون میآید که آیا آشوب به خاطر سوخت است؟! یا اینکه "سوخت آشوب" ربطی به مقوله افزایش قیمت سوخت ندارد!
پاسخ به این دو سوال میتواند از این اتفاق رمزگشایی کند. ظاهراً رسانههای پاریس در پنهان کردن علت اصلی آشوب به نوعی با دولت همکاری میکنند تا به این دو پرسش پاسخ دقیق داده نشود.
واقعیت آن است که محبوبیت ماکرون به ۲۶ درصد کاهش یافته و فرانسویها دیگر او را شایسته عالیترین مقام کاخ الیزه نمیدانند. او در برابر جنبش جلیقهزردها قرار دارد که به تعبیر اکونومیست علیه خواص مرفه پاریسنشین است. جنبشی که بر اساس تازهترین برآوردها به قول گاردین از حمایت ۸۰ درصدی مردم فرانسه برخوردار است.د جنبش جلیقهزردها یک جنبش خودجوش است که پایگاه وسیعی در میان مردم عادی و فقیر دارد.
آنان، ماکرون را رئیس جمهور اغنیا میدانند. جنبش جلیقهزردها ظاهراً یک جنبش بی سر است. قطعاً اگر این جنبش روزی اقتضا کرده و سری پیدا کند آن روز را میتوان به عنوان یک انقلاب مردمی در فرانسه ثبت کرد. سنگربندی در خیابان شانزلیزه و برهم زدن دکور آرامش و زیبایی مهمترین خیابان پایتخت یک اتفاق و حادثه ساده نیست بلکه میتواند تداعی گر شورش ۱۸ مارس ۱۸۷۱ در پاریس باشد. حوادث آینده در فرانسه میتواند گمانههایی که مطرح شد را محک بزند.
روزنامه ایران هم در بخشی از روزنامه خود چنین آورده است: روز مجلس همه ساله به موعدی برای یادآوری جایگاه حقوقی این نهاد و اهمیت آن در راهبری کشور و اداره امور اساسی جامعه تبدیل شده است. ما هر سال در حالی این روز را پشت سر میگذاریم که به شکل مشهودی نسبت به قبل شاهد تضعیف بیشتر جایگاه قوه مقننه در کشور هستیم. بر همین اساس به نظر میرسد اگر دغدغهای جدی در قبال این نهاد مهم سیاسی کشور وجود دارد باید از این پس بیشتر و بنیادیتر از قبل شاهد آسیبشناسی جایگاه فعلی مجلس و فاصله آن با شأنیت آن در قانون اساسی و دیگر قوانین کشور باشیم.
در یک ارزیابی عمومی میتوان سه زیربنای حقوقی مهم را به عنوان عواملی که جایگاه مجلس را از منظر دو وظیفه اصلی این نهاد یعنی قانونگذاری و نظارت میتواند تضعیف کند عنوان کرد؛ عدم وجود ساختار حزبی در کشور، بسط و تعمیق مفهوم نظارت استصوابی و در نهایت ایجاد فرآیندهای موازی قانونگذاری. تحت تأثیر این سه عامل کلی است که معالاسف مجلس کارآیی لازم و منطبق با تدوین کنندگان قانون اساسی کشور را ندارد. هم اکنون ابزارهای مختلف نظارتی، چون سؤال، استیضاح، تحقیق و تفحص و امثالهم روز به روز بیشتر از قبل کارآیی خود را از دست دادهاند چرا که در بسیاری از موارد در درون ساختار خود مجلس این ابزارها به عنوان اهرمی کارآمد برای فشارهای سیاسی یا امتیازگیریهای منطقهای نگریسته میشوند. همین نگاه سیاسی و منطقهای بر فرآیند قانونگذاری نیز کاملاً حاکم است. به عبارت دیگر به جای آنکه در ساختار مجلس طی ادوار اخیر شاهد قوت گرفتن نگاههای ملی باشیم میبینیم که نگاههای جریانی و منطقهای در حال تقویت هستند.
بر اثر چنین وضعیتی است که جایگاه نمایندگی مجلس در عمل در مواردی تا حد کارگزار منطقهای برای یک شهرستان یا حوزه انتخابیه در پایتخت خلاصه میشود. حال آنکه امتیازات حقوقی اعطا شده به نمایندگان مجلس توسط قانون اساسی همچون مصونیت قضایی با فلسفه و هدفی دیگر بوده که قطعاً تنها در یک چارچوب ملی جای میگیرد. این چارچوب ملی بدان معنا نیست که تکثر آراء و رقابت داخلی به عنوان ذات طبیعی نهاد پارلمان نادیده گرفته شود، بلکه بدین معناست که مفهوم منافع ملی باید همواره به عنوان یک چتر گسترده بر سر تحولات پارلمان گسترده باشد نه اینکه خود در برهههایی یا ابزار رقابتها قرار بگیرد یا اساساً به حاشیه برود.
فرا رسیدن روز مجلس باید موعدی برای بازخوانی این آسیبهای عیان باشد که کمتر کسی امروز در جریانهای سیاسی و فکری مختلف آنها را انکار میکند. واقعیت مسلم درباره قوه مقننه این است که در همین ساختاری که خود نیاز به اصلاح جدی دارد، باز هم شاهد تضعیف مجلس هستیم. نظام سیاسی قدرتمند دارای مؤلفههایی است که از مهمترین آنها قانونگذاری دقیق و بجا و همین طور نظارت مؤثر با دغدغه ملی است. نظامی که مجلس آن توانایی تأمین این دو نیاز را به حد اعلای خود نداشته باشد همپای تضعیف پارلمان تضعیف خواهد شد. بر همین اساس فارغ از تعریفهای کلیشهای لازم است در روز مجلس موضوع تضعیف این نهاد را به شکلی جدی یادآور شده و مورد بررسی قرار بگیرد تا دامنه این آسیب دامن نظام را درگیر خود نکند.
روزنامه جوان هم در یادداشت امروز خود با عنوان «نظریه مقاومت، نظریه محیط بحران» چنین نوشته است: عقب راندن غرب با محوریت امریکا در خاورمیانه اسلامی از هیچ راهی جز مقاومت میسر نیست. امریکا از طریق گفتگو از عراق، شرق سوریه، بحرین، قطر، کویت، عربستان، خلیج فارس و... خارج نخواهد شد. تجربه نشان داده که ۴۳۰۰ کشته نظامی امریکا در عراق (۲۰۱۴- ۲۰۰۳) میتواند امریکا را از عراق اخراج کند و مقاومت حزبالله در لبنان میتواند به تخلیه جنوب لبنان در ۲۰۰۱ از سوی صهیونیستها منجر شود و غزه با همت و مقاومت از سوی صهیونیستها تخلیه گردد. پس نظریه مقاومت مبتنی بر تجربهای است که منجر به نتیجه میشود و همه راههای دیگر بنبست است. این نظریه هر روز تقویت میشود و بیداری مسلمانان و حاکمیت آنان بر سرنوشت خویش روزبهروز شکوفاتر میشود. معامله قرن، انتقال پایتخت امریکا به قدس، پایان بحران سوریه، ناکامی کودتا در ترکیه و ناکامی در یمن، ناکامی دولتسازی در کردستان عراق و مقاومت ستودنی ملت ایران در مقابل تحریم، زمینههای تقویت نظریه مقاومت است.
روزنامه سیاست روز هم در سرمقاله خود با عنوان «ماموریت یک نمایش تکراری» چنین آورده است: ایران کلید واژهای است که مقامات آمریکا گویا هر روز وعده کردهاند که آن را بر زبان آورند و در قبال جمهوری اسلامی موضع گیری داشته باشند. در همین چارچوب این روزها شاهد تکرار مواضع سران این کشور در قبال ایران هستیم. در کنار ترامپ رئیس جمهور آمریکا که ایرانیان را تروریست معرفی کرده آقای هوک رئیس «گروه اقدام ایران» طی شوی تبلیغاتی که در آن آهنپارههایی را به ادعای سلاحهای ارسالی ایران به یمن، به نمایش گذاشته بود، گفت که آمریکا برای استفاده از نیروی نظامی علیه ایران تعلل نخواهد کرد.
اهداف آمریکا از مواضع ضد ایرانی چند نکته قابل توجه است نخست آنکه آمریکا به دنبال توجیه خروج از برجام و تحریمهای جدید ضد ایرانی و حتی اجبار سایر کشورها به رعایت زیاده خواهیهای ضد ایرانیاش است. آمریکا با نمایش ساختگی علیه ایران در باب یمن سعی دارد تا بر شکست خود در اعمال تحریمهای ضد ایرانی پنهان و فشار بر سایر کشورها علیه ایران را تشدید کند.
دوم آنکه آمریکا با ادعای گزینه نظامی در حالی که دو سال ریاست جمهوری ترامپ همواره با تهدید و دیوانگی همراه بوده سعی در ترساندن جهان از جنگ جدید دارد در حالی که همزمان راهکار عدم این مسئله را همراهی با آمریکا علیه ایران عنوان میکند. آمریکا به صراحت میداند که توان گزینه نظامی را ندارد، اما با ترساندن جهان از گزینه نظامی سعی در باجگیری از جهان دارد. البته متاسفانه مواضع برخی در داخل کشور که گفتهاند عدم تصویب سی اف تی موجب تهدید نظامی علیه کشور میشود موجب توهم ترس در ایران از گزینه نظامی شده و موجب شده تا آمریکاییها با برجسته سازی این ادعا به دنبال باجگیری از ایران باشند.
سوم آنکه این روزها آمریکا با بحرانی به نام چگونگی حمایت از سران سعودی از جمله بن سلمان ولیعهد سعودی پس از قتل خاشقجی روزنامه گار تبعه سعودی در ترکیه است. آمریکا برای کنار نهادن حمایتهای تسلیحاتی از سعودی تحت فشار جهانی قرار دارد بر این اساس سران آمریکا با برجسته سازی نام ایران و ادعاهای واهی درباره نقش آن در یمن سعی در توجیه حمایت از سعودی و البته مشارکت گستردهتر در کشتار مردم یمن دارد.
چهارم آنکه این روزها نشست سران گروه ۲۰ در آرژانتین در حال برگزاری است در حالی که از یک سو کشورها دیگر حاضر به پیروی از آمریکا نیستند و از سوی دیگر رفتارهای جهانی آمریکا موجب شده تا از این کشور به عنوان یک متهم یاد شود که باید مجازات گردد.
روزنامه اطلاعات در سرمقاله امروز خود با عنوان «اجلاس گروه ۲۰ در آرژانتین»چنین آورده است: شواهد نشان میدهد که اجلاس دو روزه گروه ۲۰ در آرژانتین بهجای ترسیم همگانی و توافقهای مهم، اختلافها را بیش از گذشته، بخصوص اختلاف با ترامپ درباره اغلب دستور کار اجلاس را آشکارتر کند. تقریباً همه کشورها، بهجز سعودیها در برابر سیاستهای اعمال تحریمها و مقابله تجاری با کشورها، گارد مخالفت شدید گرفتهاند. ترامپ بر بازگشت به یکجانبهگرایی با فرماندهی آمریکا اصرار دارد، در حالیکه اصل تشکیل گروه ۲۰ بر اساس همکاریهای چند جانبه در دایره پذیرش اصل چند جانبهگرایی بینالمللی بوده است.
کاخ سفید اعلام کرده است، ترامپ تا پایان اجلاس نخواهد ماند و بعد از سخنرانی خود، آرژانتین را بسوی واشنگتن ترک خواهد کرد. واقعیت این است که بعد از انتخابات کنگره آمریکا، مشکلات ترامپ در مدیریت کاخ سفید و در حوزه ریاست جمهوری آمریکا در داخل و خارج مضاعف شده است. اغلب بحرانهای سیاسی منطقهای و بسیاری از مشکلات اقتصادی بخصوص روابط تجاری دو و چند جانبه کشورها بر اساس سیاستهایی که ترامپ در دو سال گذشته اجرا کرده است دچار تلاطم، مشکلات و بحران شده است. این دومین بار است که ترامپ در اجلاس گروه ۲۰ شرکت میکند. بسیاری از تحلیلگران سیاسی ـ. اقتصادی شرکت ترامپ در اجلاس آرژانتین را بجای تقویت گروه ۲۰ و یا حل مشکلات سیاسی ـ. اقتصادی بینالمللی و نشاندادن راهحلهای جدید، زنگ خطری برای نهاد گروه ۲۰ میشمارند که در نهایت یا گروه ۲۰ باید منحل شود، یا ترامپ را از کاخ سفید بیرون کنند! پیشبینی میشود این اجلاس همچون اجلاس گروه ۷، بهخاطر حضور ترامپ و مواضع او، بیانیه مشترک نخواهد داشت.