برای شناخت درست زندگی و شخصیت حضرت زهرا(س) باید از خدیجه شروع کرد و تا زینب ادامه داد
فاطمه یعنی از خدیجه تا زینب، یعنی برای شناخت درست زندگی و شخصیت آن حضرت باید از حضرت خدیجه (س) شروع کرد و تا حضرت زینب (س) ادامه داد.
خبرگزاری میزان -
بنابراین بایستی نگاه خود را به نقش ائمه تغییر دهیم؛ این نگاه محتاج بازشناسی و بازیابی جدیدی است. اگر جامعۀ علمی ما به دو مسأله توجه کند میتوان این نگاهها را قدری واقع بینانه تر کرد:
اول، بازشناسی تحلیلی تاریخ سیرة ائمه است؛ به ویژه با توجه به مرزهای متدیک تاریخ نقلی از تاریخ تحلیلی(ر.ک: حسینی، 1379، پیامبر وحدت، تهران، انتشارات موسسه اطلاعات). یعنی باید این سیرة حقیقی را بدون آلایه ها و پیرایه های پیرامونی آن بازشناسی تحلیلی کرد. دوم، ضرب سیرة تحلیلی بازشناسی شده در مقتضیات کنونی دنیای امروز و پرسشها و چالشهای نو. نتیجة این دو امر آن است که به الگوهای عملی دست پیدا خواهیم کرد که نیازهای امروز جامعه و حتی نیازهای جامعة بشریت را جوابگو خواهد بود.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی میزان ، حضرت فاطمه زهرا(س) به عنوان دختر پیامبر اسلام(ص) و مادر ائمه(ع) از جایگاه ویژه ای در اسلام برخوردار است. طبق حدیثی از امام حسن عسکری(ع) ایشان حجت خدا بر ائمه معصومین(ع) است. به مناسبت شهادت حضرت زهرا(س) در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید حسین حسینی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به بررسی نقش تاریخی حضرت زهرا(س) و ائمه(ع) در تاریخ پرداختیم.
میزان:نقش حضرت زهرا(س) وائمه معصومین(ع) را در تاریخ چگونه ارزیابی می کنید؟
در رابطه با سیرة ائمه(ع) این روایت را همگان شنیده اند که: «کلُّهُم نورٌ واحد» یعنی ائمه، یک مجموعه نوری واحداند. بر این اساس در مورد سیرة ائمة اطهار احتیاج به یک بازشناسی دوباره ای داریم. دیدگاه هایی در بطن جامعه و نزد خواص و عامة مردم وجود دارد که نمیگویم الزاماً همة آنها دیدگاههای انحرافی است ولی دیدگاه هایی است که در درجة و رتبة اول توجه قرار ندارند یعنی ما مسأله را بسیار کوچک وخیلی محدود دیده ایم.
میزان:نقش حضرت زهرا(س) وائمه معصومین(ع) را در تاریخ چگونه ارزیابی می کنید؟
در رابطه با سیرة ائمه(ع) این روایت را همگان شنیده اند که: «کلُّهُم نورٌ واحد» یعنی ائمه، یک مجموعه نوری واحداند. بر این اساس در مورد سیرة ائمة اطهار احتیاج به یک بازشناسی دوباره ای داریم. دیدگاه هایی در بطن جامعه و نزد خواص و عامة مردم وجود دارد که نمیگویم الزاماً همة آنها دیدگاههای انحرافی است ولی دیدگاه هایی است که در درجة و رتبة اول توجه قرار ندارند یعنی ما مسأله را بسیار کوچک وخیلی محدود دیده ایم.
من به سه دیدگاه اشاره می کنم؛ بعضی ها فکر می کنند ائمة معصومین(ع) فقط در جایگاه یک عارف و یا یک معلّم اخلاق قرار دارند که اگر چه این سخن درست است ولی مسأله به آن ختم نمی شود. یعنی در جای جای زندگی ائمه، اقتدار معنوی و بزرگی وشکوه روحانی یک انسان، در بالاترین حدّ وجود داشته وچنین نقشی را ایفا کردند ولی اینکه نقش ائمه را منحصر در جایگاه یک معلم اخلاق بدانیم، جای تأمل دارد. از طرف دیگر بعضی که فقط به مسائل روز دنیا و به خصوص مسائل سیاسی واجتماعی فکر می کنند و دغدغة بحث های حکومت و جامعه را دارند، نقش ائمه را به مصلحان اجتماعی و سیاسی منحصرکردند که البته این هم بوده و تاریخ نیز بلا استثناء گزارش هایی به ما می دهدکه تمامی ائمه، نقش اجتماعی داشتند یعنی مسائل جامعه وتاریخ برای آنها مهم بوده وکار سیاسی برای آنها اهمیت داشته است ولی این که ائمه را صرفاً به عنوان یک مصلح اجتماعی و سیاسی تصور کنیم درست نیست. دیگرانی که در مسائل کلامی و فلسفی و حوزۀ اندیشة دینی کار میکنند، دوست دارند نقش ائمه را به سوی معلّمان اندیشة فکری به عنوان فیلسوفان و متکلّمان بشری محدود کنند؛ که البته این امر هم در مورد ائمه درخشش خاصی داشته، اما باید نگاهمان را به نقش و حضور ائمه و به خصوص حضرت زهرا(س) تغییر دهیم. همة این نقش ها در تاریخ وجود داشته و بسیار هم قابل توجّه است ولی نقش ائمه بسیار فراتر از اینهاست.
این تحلیل بر مبنای دو پیش فرض استوار است؛ نخست، مسألۀ ضرورت هدایت تاریخی بشر توسط پیامبر اسلام(ص) که موضوع بحث فلسفة تاریخ از دیدگاه اسلام و تشیّع است و دوم، نقشِ عنصر «عصمت» در ساختار شخصیت ائمه معصومین(ع). اگر این دو موضوع مهم را بپذیریم، نقش ائمه در راستای نقش پیامبر اسلام(ص) و پیامبران تاریخ بشریت قرار می گیرد.یعنی هر نقشی را برای پیامبران ترسیم کنیم، شبیه آن برای ائمه هم مطرح است؛ در حقیقت یک سلسلة طولی خواهیم داشت که ائمه هم در این سلسله، وظیفة تاریخی خاص خودشان را برعهده دارند؛ سرپرستی و هدایت بشریت در طول تاریخ به عنوان اولیاء الهی. از این رو ائمه نه صرفاً معلّم اخلاقاند و نه فقط مصلحان اجتماعی و نه فقط متفکران دینی، بلکه در این دیدگاه، مسأله در افق تاریخ بشری رقم می خورد.آنگاه از این منظر، تناقض های رفتاری ما در جامعه روشن می شود.
ما برای شخصیتهای علمی ،سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مراسم و بزرگداشتهایی داریم و جالب اینجاست که فکر می کنیم ائمه(ع) هم مانند آن شخصیت ها هستند! این برداشت ها ریشه در آن نگاهی دارد که ما آنها را به عنوان یک معلّم اخلاق یا یک مصلح اجتماعی و یا یک متفکر دینی دیده ایم در حالی که اگر نقش ائمه را به عنوان یک رسالت تاریخی و درحدّ تغییر افق تاریخ بشریت تحلیل کردیم، بزرگداشت آنها رنگ و بوی دیگری پیدا می کند. فقط یک قیاس مع الفارق طرح میکنم و با وجود این که قیاس درستی هم نیست اما ناچار از بیان مثال هستم. به عنوان نمونه امروزه کانت و دکارت را جزء متفکرین بزرگ تمدن بشری برمی شمارند و یا افلاطون و ارسطو را جزء متفکرین عقول بشری می دانند یعنی هیچ کسی اینها را منحصر به عهد یونان نمی کند؛ یونان باستان کجا و عصر امروز کجا؛یعنی کانت و دکارت را منحصر به دورة اروپا و جامعة اروپایی و غربی نمی دانند؛ با وجودی که این افراد، بشر عادی بودند و با همة استعداد و توانایی هایشان اصلاً قابل مقایسه با ائمه معصومین(ع) نیستند. حال چگونه است در مثل این چنین افرادی، مسأله را خیلی فراتر از جامعه و حتّی جوامع بشری، تفسیر و تحلیل می کنیم ولی وقتی به نقش ائمة معصومین (ع)می پردازیم، فکر می کنیم مسأله در حدّ بزرگداشت یک شخصیت علمی یا اخلاقی یا دینی صِرف است و آن را در اندازۀ بسیار کوچکی محدود می دانیم؛ این نگرش، واقعاً جای تعجب دارد !
بنابراین بایستی نگاه خود را به نقش ائمه تغییر دهیم؛ این نگاه محتاج بازشناسی و بازیابی جدیدی است. اگر جامعۀ علمی ما به دو مسأله توجه کند میتوان این نگاهها را قدری واقع بینانه تر کرد:
اول، بازشناسی تحلیلی تاریخ سیرة ائمه است؛ به ویژه با توجه به مرزهای متدیک تاریخ نقلی از تاریخ تحلیلی(ر.ک: حسینی، 1379، پیامبر وحدت، تهران، انتشارات موسسه اطلاعات). یعنی باید این سیرة حقیقی را بدون آلایه ها و پیرایه های پیرامونی آن بازشناسی تحلیلی کرد. دوم، ضرب سیرة تحلیلی بازشناسی شده در مقتضیات کنونی دنیای امروز و پرسشها و چالشهای نو. نتیجة این دو امر آن است که به الگوهای عملی دست پیدا خواهیم کرد که نیازهای امروز جامعه و حتی نیازهای جامعة بشریت را جوابگو خواهد بود.
توجه داشته باشید که جامعة امروز بشری نیازمندی های فوری دارد واز دردهای بسیاری رنج می برد. به عنوان نمونه جامعة متمدن کنونی محتاج یک الگوی روزآمد آرامش روحی و روانی فردی و اجتماعی؛ و از سوی دیگر ما در آموزه های ناب تشیع ظرفیت های فراوانی در اختیار داریم اما باید آنها را بازنگری تحلیلی کرده و منطبق با نیازهای روز جوابگو باشیم. این بازنگری صرفاً به معنای خوانش دوبارۀ سنّت پیشین نیست بلکه به معنای خوانش انتقادی و بیشتر از این، کشف و ابداع الگوهای علمی و متدیک برای تحلیل دوباره و چندبارۀ سیرۀ ائمه معصومین(ع) خواهد بود.
میزان-عصری که در آن قرار گرفتیم به عصر معنویت نام گذاری شده و همانطور که فرمودید بشر امروز هم دنبال آرامش است که بتواند از نظر معنوی ارضاء شود. حال با این وجود به نظر حضرتعالی راه شناخت درست زندگی ائمه و حضرت زهرا (س) را چگونه بیان می فرمایید؟
میزان-عصری که در آن قرار گرفتیم به عصر معنویت نام گذاری شده و همانطور که فرمودید بشر امروز هم دنبال آرامش است که بتواند از نظر معنوی ارضاء شود. حال با این وجود به نظر حضرتعالی راه شناخت درست زندگی ائمه و حضرت زهرا (س) را چگونه بیان می فرمایید؟
جواب کلی من، مطالعه، تفکر، و تحلیل سیرة آن بزرگواران است. از مشکلات امروز جامعه عمومی و حتی جامعه علمی ما، اطلاعات بسیار کم وخام از سیرة ائمة اطهار(ع) است و اگر اطلاعات مختصری هم داشته باشیم اما خالی از تفکر و تعمق است.
گاهی ایجاد سؤال و پرسش برای به وجود آوردن فضای تفکر و تعمق در این نوع مسایل، اهمیت بیشتری از کثرت اطلاعات داردکه مثلاً بخواهیم مواد اطلاعات خاصی را به افراد القاء کنیم. اگر چه در این مرحله هم هنوزکمبودهای جدّی داریم ولی به نظر من، طرح پرسش برای ایجاد انگیزة علمی(که افراد خود به دنبال تفکر و مهم تر تعمّق در مسایل دینی بروند)، اهمیّت بیشتری دارد .
در مورد شناخت سیرة ائمة معصومین(ع) باید تمام مراحل زندگی آن بزرگواران را از ولادت تا شهادت بررسی کرد تا به یک تصویر کلّی درستی دست پیدا کنیم نه اینکه با بخشی نگری و نگاههای جزئی، به وجوهی توجه کرده و ابعاد دیگری را فروگذاریم اما به ویژه اگر در مورد حضرت زهرا (س) سؤال کنید که طریق درست شناخت زندگی آن حضرت چیست؟، پاسخ این است که فاطمه یعنی از "خدیجه تا زینب". یعنی برای شناخت درست زندگی و شخصیّت آن حضرت باید از حضرت خدیجه (س) شروع کرد و تا حضرت زینب (س) ادامه داد. در واقع ما یک الگوی کامله داریم که از سه ضلع تشکیل شده. این الگو از حضرت خدیجه(س) آغاز و در وجود حضرت فاطمه(س) به اوج تلاءلوء و درخشش خود می رسد و تابش این الگو در وجود حضرت زینب(س) تداوم می یابد. پس به هر میزانی که در شناخت و شناسایی اضلاع این الگو نقص داشته باشیم نتوانسته ایم آن الگوی کامله را به صورت دقیق تحلیل کنیم و طبیعتاً در شناخت ابعاد شخصیّتی حضرت زهرا(س) دچار مشکل خواهیم شد.
اگر چه در مورد حضرت زینب(س) به دلیل اتصال ایشان با واقعة کربلا و امام حسین(ع) اطلاعاتی دردسترس هست و به نسبت، در مورد زندگی حضرت فاطمه(س)؛ ولی در مورد حضرت خدیجه(س) چنین نیست. ملاحظه می فرمایید که هنوز در مورد هر یک از این بزرگواران منابع و پژوهشهای تحلیلی جامعی در اختیار نداریم چه رسد به اینکه بخواهیم زندگی آنها را کنار هم گذاشته تا به یک الگوی کامل انسانی از مدل بانوی اسلام دست یابیم. در هر حال به نظر من برای فهم دقیق سیرة حضرت زهرا(س) باید این سه شخصیّت را کنار یکدیگر قرار دهیم تا اوج درخشش آن حضرت خودش را نشان دهد و این کاری است که هنوز در مورد آن تلاش چشمگیری صورت نگرفته است.
میزان: بعد از قرن ها هنوز ائمه در اوج درخشش هستند به نظر شما رمز این ماندگاری چیست؟
جواب سؤال شما را در ضمن روایتی که از حضرت زهرا (س) نقل شده می دهم واین روایت را از کتاب فرهنگ سخنان حضرت فاطمه زهرا(س) مرحوم دشتی برای شما می خوانم که فرمود ما واسطة خلق با خدا هستیم؛ رمز ماندگاری، همین حلقة اتصال با ذات باری است که قرآن فرمود:" و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام". و البته که این ماندگاری هم، شامل همة ائمه و انبیاء الهی می شود. جواب سؤال روشن و ساده است ولی طبیعتاً عمل به آن خیلی مشکل و پیچیده است. شما می دانید که ذات باقی در عالم امکان، فقط ذات الهی است و هر انسانی به میزانی که بتواند خودش را به آن ذات، نزدیک کند در واقع ظرفیّت وجودی اش را توسعه داده و به نسبت نزدیک شدن به آن مبداء اعلاء، به همان نسبت از بقاء و پایداری برخوردار خواهد شد. در مورد انبیاء و ائمه چنین است که با تمام ظرفیّت وجودی و با همة قوا نزدیک به خدا می شوند و لذا از صفت باقی نیز برخوردار خواهند شد.
میزان: بعد از قرن ها هنوز ائمه در اوج درخشش هستند به نظر شما رمز این ماندگاری چیست؟
جواب سؤال شما را در ضمن روایتی که از حضرت زهرا (س) نقل شده می دهم واین روایت را از کتاب فرهنگ سخنان حضرت فاطمه زهرا(س) مرحوم دشتی برای شما می خوانم که فرمود ما واسطة خلق با خدا هستیم؛ رمز ماندگاری، همین حلقة اتصال با ذات باری است که قرآن فرمود:" و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام". و البته که این ماندگاری هم، شامل همة ائمه و انبیاء الهی می شود. جواب سؤال روشن و ساده است ولی طبیعتاً عمل به آن خیلی مشکل و پیچیده است. شما می دانید که ذات باقی در عالم امکان، فقط ذات الهی است و هر انسانی به میزانی که بتواند خودش را به آن ذات، نزدیک کند در واقع ظرفیّت وجودی اش را توسعه داده و به نسبت نزدیک شدن به آن مبداء اعلاء، به همان نسبت از بقاء و پایداری برخوردار خواهد شد. در مورد انبیاء و ائمه چنین است که با تمام ظرفیّت وجودی و با همة قوا نزدیک به خدا می شوند و لذا از صفت باقی نیز برخوردار خواهند شد.
میزان-این مسأله شواهد بسیاری دارد ولی تنها به یک نکته اشاره می کنم که برای خودم جالب بود و شاید به نظر شما هم تازه بیاید که با تمام قوا متصل به خدا شدن، به چه معناست؟
در تاریخ اسلام دو ازدواج پند آموز داریم که داستان هر دو هم بسیار شیرین و شنیدنی است و البته در مورد آنهاکار تحقیقی زیادی هم صورت نگرفته و هنوز جای تحلیل های بسیاری دارد؛ یکی، ازدواج حضرت علی(ع) با حضرت فاطمة زهرا(س) و دیگری ازدواج پیامبر گرامی اسلام (ص) با حضرت خدیجه(س) است. این دو ازدواج با هم تفاوت هایی دارند و در مورد ازدواج دوم، اطلاعات عموم مردم بسیار کم است، علاوه بر اینکه هنوز مسایلی از آن در تاریخ ابهام دارد. چند سال پیش که درصدد تهیة مقاله ای به این مناسبت بودم، در جستجوی منابع فارسی برای این مسأله برآمدم ولی شاید به اندازة انگشتان دست کتاب های درخوری پیدا نکردم. به هر حال این دو ازدواج در یک امر مشترک اند که تاریخ نیز گواه آن است و این را می توان مستند به اَسناد موجود هم کرد و آن اینکه، هم پیامبر نسبت به خدیجه و هم امیرالمؤمنین نسبت به فاطمه، دارای عشق و علاقة عجیبی بودند. این چیزی نیست که بتوان به سادگی ازکنار آن گذشت. من نمیگویم عشق لیلی و مجنونی چون آنچه تاریخ گزارش می کند، به مراتب فراتر از این حدّ عشق های انسانی بوده است. واقعاً محبّت امیر المؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) در اوج عالی انسانی خودش بوده است. همة ما و شما شنیدیم که در جریان فشارهایی که از ناحیة حکومت آن زمان به اهل بیت و شخص امیرالمؤمنین(ع) آورند، گویا حضرت زهرا(س) بنحوی از علت سکوت حضرت علی(ع) میپرسند و بعد جریان صدای اذان و شنیدن نام پیامبر(ص) و این پاسخ که میخواهی نام پیامبر اسلام باقی باشد؟! طبیعتاً حضرت فاطمه(س) هیچ وقت راضی به خاموش شدن نام اسلام نیست حتّی اگر به قیمت فشار برخود و خانواده اش باشد.
در تاریخ اسلام دو ازدواج پند آموز داریم که داستان هر دو هم بسیار شیرین و شنیدنی است و البته در مورد آنهاکار تحقیقی زیادی هم صورت نگرفته و هنوز جای تحلیل های بسیاری دارد؛ یکی، ازدواج حضرت علی(ع) با حضرت فاطمة زهرا(س) و دیگری ازدواج پیامبر گرامی اسلام (ص) با حضرت خدیجه(س) است. این دو ازدواج با هم تفاوت هایی دارند و در مورد ازدواج دوم، اطلاعات عموم مردم بسیار کم است، علاوه بر اینکه هنوز مسایلی از آن در تاریخ ابهام دارد. چند سال پیش که درصدد تهیة مقاله ای به این مناسبت بودم، در جستجوی منابع فارسی برای این مسأله برآمدم ولی شاید به اندازة انگشتان دست کتاب های درخوری پیدا نکردم. به هر حال این دو ازدواج در یک امر مشترک اند که تاریخ نیز گواه آن است و این را می توان مستند به اَسناد موجود هم کرد و آن اینکه، هم پیامبر نسبت به خدیجه و هم امیرالمؤمنین نسبت به فاطمه، دارای عشق و علاقة عجیبی بودند. این چیزی نیست که بتوان به سادگی ازکنار آن گذشت. من نمیگویم عشق لیلی و مجنونی چون آنچه تاریخ گزارش می کند، به مراتب فراتر از این حدّ عشق های انسانی بوده است. واقعاً محبّت امیر المؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) در اوج عالی انسانی خودش بوده است. همة ما و شما شنیدیم که در جریان فشارهایی که از ناحیة حکومت آن زمان به اهل بیت و شخص امیرالمؤمنین(ع) آورند، گویا حضرت زهرا(س) بنحوی از علت سکوت حضرت علی(ع) میپرسند و بعد جریان صدای اذان و شنیدن نام پیامبر(ص) و این پاسخ که میخواهی نام پیامبر اسلام باقی باشد؟! طبیعتاً حضرت فاطمه(س) هیچ وقت راضی به خاموش شدن نام اسلام نیست حتّی اگر به قیمت فشار برخود و خانواده اش باشد.
اینجا نکته ای قابل دقت است. به هر حال این چنین تقاضایی از ناحیة فاطمه(س) به علی(ع)، آن هم با آن ارتباط قوی عاشقانه بین این دو بزرگوار، به صورت طبیعی هر فردی را می شکند؛ ولی چطور است که هر دو، صبر و تحمل می کنند؟ علت این است که عشق برتری در وجود این دو عزیز درخشش دارد که از عشق طرفینی و انسانی به یکدیگر، به مراتب قوی تر و زنده تر است وآن، محبت کامل الهی است. عشق الهی است که بالاتر از عشق های انسانی است و اینجا حکومت دارد. همین قضیه در مورد حضرت زهرا (س) هم صادق است چرا که همین که حضرت زهرا (س) سخن حضرت علی(ع) را قبول می کند، نشان از حکومت و قوّت و شدّت عشقی برتر از عشق او به علی (ع) دارد. هر دو عاشق یکدیگر هستند ولی هر دو، در درجۀ نخست، عاشق خدا هستند و در واقع عشق به خدا، آن دو را عاشق یکدیگر ساخته است و این امر به نظر من، رمز ماندگاری حقیقی این الگوهای بزرگ بشری است؛ یعنی اتصال به ذات الهی و آن مبدأء اعلی که به هر چیز رنگ و بوی الهی می دهد و به همین دلیل است که شما در مورد ائمة معصومین(ع) هیچ حادثه ای را نمی یابید که در آن، رنگ الهی وجود نداشته باشد. این، همان سخن امیرالمومنین(ع) است که فرمود: من در هر حادثه ای که وارد شدم قبل از آن و وسط آن و بعد از آن، فقط خدا را دیدم.
این مسأله مهم ترین عامل است و ما هم باید دعا کنیم و از خودشان کمک بخواهیم که به درجه ای از این حالت های عارفانه دست پیدا کنیم.گفتن این حرفها ساده است ولی مشکل ما در عمل است؛ عمل به اموری ساده که در ظاهر، ساده و پیش پا افتاده اند، ولی روح زندگی فردی و اجتماعی ما را تشکیل می دهند. ما باید از خودشان کمک بخواهیم و فقط با دعا کردن هم مشکل حل نمی شود بلکه دعا یعنی ایجاد زمینه برای قدم برداشتن و مهمّ، گام برداشتن در این مسیر است.
میزان:استاد در آخر می خواهم دربارة یکی از ابعاد تربیتی آن حضرت که به نظر شما مهم است برای ما صحبت کنید؟
از همان کتاب فرهنگ سخنان حضرت زهرا (س) رویداد جالبی را برای شما نقل می کنم که نشان دهندة ابعاد وجودی عرفانی شخصیّت حضرت فاطمه(س) نیز خواهد بود. در حدیثی چنین نقل شده که در مجلسی، پیامبر(ص) در کنار حضرت زهرا(س) بودند، پیامبر(ص) رو به حضرت کرده و فرمودند الان فرشتة وحی نزد من است و از جانب خدای متعال پیغام آورده که هر آنچه شما می خواهید اجابت خواهد کرد.
میزان:استاد در آخر می خواهم دربارة یکی از ابعاد تربیتی آن حضرت که به نظر شما مهم است برای ما صحبت کنید؟
از همان کتاب فرهنگ سخنان حضرت زهرا (س) رویداد جالبی را برای شما نقل می کنم که نشان دهندة ابعاد وجودی عرفانی شخصیّت حضرت فاطمه(س) نیز خواهد بود. در حدیثی چنین نقل شده که در مجلسی، پیامبر(ص) در کنار حضرت زهرا(س) بودند، پیامبر(ص) رو به حضرت کرده و فرمودند الان فرشتة وحی نزد من است و از جانب خدای متعال پیغام آورده که هر آنچه شما می خواهید اجابت خواهد کرد.
با دقت به ابعاد این حادثه دقت کنید: اولاً پیامبر الهی از حضرت زهرا (س) چیزی را می خواهد، ثانیاً فرشتة وحی هم در جنب ایشان است و ثالثاً این فرشته از ناحیة خدا پیغام آورده و رابعاً می فرماید هر آنچه بخواهی اجابت می شود!
اگر مثل ما انسان های عادی در آنجا بودیم ؛ با فراهم بودن چنین شرایط خاصی چه تقاضاهایی می¬کردیم؟! در روایات هم داریم که اگر کسی را می خواهید بشناسید، به آمال و آرزوهای وی نگاه کنید و واقعاً چنین است که شخصیّت و هویّت هر فردی را از آرزوهایش می توان تشخیص داد.
اگر مثل ما انسان های عادی در آنجا بودیم ؛ با فراهم بودن چنین شرایط خاصی چه تقاضاهایی می¬کردیم؟! در روایات هم داریم که اگر کسی را می خواهید بشناسید، به آمال و آرزوهای وی نگاه کنید و واقعاً چنین است که شخصیّت و هویّت هر فردی را از آرزوهایش می توان تشخیص داد.
فکر می کنید حضرت زهرا(س) چه جوابی دادند؟! روایت بسیار مفصل بوده و خوب است دوستان به متن اصلی آن رجوع کنند ولی من فقط یک بخش آن را بازگو می کنم که مربوط به جواب حضرت زهرا(س) است و ترجمه اش این است که فرمود: من آنچنان غرق در شادی و عرفان الهی هستم که نیاز به چیزی ندارم!
این روایت، شما را به یاد چه چیزی می اندازد؟! مگر حضرت زینب(س) در مورد حادثة عاشورا نفرمود: "ما رایتُ إِلاّ جَمِیلا" و جالب تر اینکه در جریان ازدواج حضرت خدیجه(س)با پیامبر(ص) هم داریم که خدیجه(س) بعد از طعنه ها و ایرادهایی که از این ازدواج به وی زدند، در پاسخ گفت: من در وجود محمد امین جمال الهی را می بینم!
این سه مسأله بر همان نکته ای که پیش تر هم اشاره کردم تأکید داردکه فاطمه یعنی از خدیجه تا زینب. این سه شخصیّت در واقع یک الگوی کاملة الهی را در اسلام به نمایش گذاشتند که از خدیجه آغاز، و درفاطمه، به اوج خود رسید و در زینب امتداد پیدا کرد.
بنابراین، در جواب حضرت فاطمه(س) به پدرش، اوج عرفان الهی را مشاهده می کنیم؛ اوج عروج عاشقانه که نشان دهندة شخصیّت کامل این بانوی الهی است که هم، الگوی زنان و هم، الگوی همة مردان است. وجود ائمه الگوی کامل است و اختصاص به گروه زنان یا گروه مردان ندارد و البته که این چنین الگوهایی، مورد نیاز تمامی جوامع بشری است.
یادمان نرود وچنین اشتباهی هم نکنیم که چون این بزرگواران در اوج عالی عرفان هستند، پس غیر قابل دسترسی خواهند بود. خیر، این چنین نیست؛ به هر حال اگر ما نتوانیم به اوج آن قله ها برسیم ولی قطعاً با همّت و تلاش، می-توان به دامنه ها دست پیدا کرد و حداقل می توانیم خود را به آنها نزدیک سازیم.
این سه مسأله بر همان نکته ای که پیش تر هم اشاره کردم تأکید داردکه فاطمه یعنی از خدیجه تا زینب. این سه شخصیّت در واقع یک الگوی کاملة الهی را در اسلام به نمایش گذاشتند که از خدیجه آغاز، و درفاطمه، به اوج خود رسید و در زینب امتداد پیدا کرد.
بنابراین، در جواب حضرت فاطمه(س) به پدرش، اوج عرفان الهی را مشاهده می کنیم؛ اوج عروج عاشقانه که نشان دهندة شخصیّت کامل این بانوی الهی است که هم، الگوی زنان و هم، الگوی همة مردان است. وجود ائمه الگوی کامل است و اختصاص به گروه زنان یا گروه مردان ندارد و البته که این چنین الگوهایی، مورد نیاز تمامی جوامع بشری است.
یادمان نرود وچنین اشتباهی هم نکنیم که چون این بزرگواران در اوج عالی عرفان هستند، پس غیر قابل دسترسی خواهند بود. خیر، این چنین نیست؛ به هر حال اگر ما نتوانیم به اوج آن قله ها برسیم ولی قطعاً با همّت و تلاش، می-توان به دامنه ها دست پیدا کرد و حداقل می توانیم خود را به آنها نزدیک سازیم.
برچسب ها: حضرت زهرا سید حسن حسینی
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *