مواجهه وجودی سرور زنان عالم با مرگ
به گزارش خبرنگار فرهنگی میزان، متن زیر یادداشتی است که عبداله صلواتی دانشیار دانشگاه شهید رجایی تهران درباره مواجهه وجودی سرور زنان عالم با مرگ نوشته است:
۱.وقتی فاطمه میآمد عایشه کمی دورتر می رفت تا پدر و دختر بتوانند دمی باهم تنها باشند؛ و در یکی از این ملاقاتها عایشه دید پیامبر آهسته چیزی به دخترش گفت که فاطمه از شنیدن آن شروع به گریستن کرد؛ سپس پیامبر سِرّ دیگری به او گفت و فاطمه در حالی که هنوز اشک میریخت خندید. وقتی فاطمه میخواست برود، عایشه از او پرسید که پیامبر چه گفته است؛ فاطمه جواب داد اینها اسراری است که نباید فاش شوند. اما بعدها فاطمه به او گفت: «پیامبر به من گفت: از آن بیماری اش رحلت می کند و من از آن گریستم. سپس به من گفت که من اولین عضو اهل خانه او هستم که پس از او خواهم رفت و به این دلیل خندیدم».
اینها بخشی از روایت مارتین لینگز در کتاب «محمد (ص) بر پایه کهنترین منابع» از لحظات پایانی حیات این جهانی رسول خدا (ص) است.
۲. استاد حسن زادة آملی در ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، تصریح می¬کند که قلة انسانی یعنی انسان کامل هم در انحصار مرد نیست و زن هم می تواند انسان کامل باشد؛ چنان که حضرت فاطمه (س) از مصادیق اتم انسان کامل بوده است و «انسان کامل، خواه مرد، خواه زن، میوه درخت وجود است یعنى انسان کامل غایت دو حرکت ایجادى و وجودى است. پس راز مطلق آفرینش بلکه راز ویژه آفرینش انسان پیدایش این میوه از درخت وجود است پس، زن کارگاه صنع الهى است. پس غرض از آفرینش انسان و مطلق آفرینش آن است که حق که واجد کمالات ذاتى ازلی و ابدى است، به کمال اسمائى که متوقف بر ظهور است تجلى کند. پس زن مانند شجره طیبهاى است که ریشه آن محکم و شاخه هاى آن در آسمان است در همه اوقات به اذن پروردگارش میوه مى دهد. (ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص. ۶۶۶- ۶۶۵)
او با استناد به روایتی از امام صادق (ع)، حضرت فاطمه زهرا (س) را لیلة قدر معرفی می کند؛ لیلة قدری که از هزار شب بهتر است. (همو، هزار و یک کلمه، ج۳، ص: ۴۴؛ همو، فص حکمه عصمتیه فى کلمه فاطمیه، بخش ۱۳)
همچنین، او با مؤلفة عرفانی حضرت فاطمه (س) به مثابة نفس کل به تحلیل کنیه «ام ابیها» پرداخته و می نویسد: «چون عقل کل، پدر است و نفس کل، مادر و موجودات از آن دو ظهور یافتند، و مادر انوار و فضایل، فاطمه، عقیله رسالت و مظهر نفس کلیّه بر وجه اتمّ است پس بنا بر این تفسیر انفسى قویم از روایت، آن جناب مادر پدرى است که خاتمیت با وى است. (همو، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص: ۶۶۷)
جهان پیامبران و معصومان و انسان های کامل جهان بزرگی است و خدای این جهان بزرگ، بزرگ و باشکوه و بیکران؛ خدای خاتم انبیا آن چنان بزرگ بود که رسول الله (ص) با همه معرفتش می فرمود: خدایا تو را چنان که شاید نشناخته ایم و این جهان بزرگ ها آمده¬اند تا ما از دنیای کوچک به جهانی بیکران برسیم و از خدای کوچک و ساخته ذهن بشر به خدای بیکران بپیوندیم.
۴. سیطرة تکنولوژی، عقلانیت ابزاری، شتاب به مثابة رکن زندگی جدید، اجازه زیستن با مرگ، تأمل در فقرة مرگ، و در آغوش گرفتنش را در همین دنیا از ما گرفته است. تو گویی ما در سیارة دیگری نفس می کشیم غیر از سیارة اجدادمان.
به نظر میرسد فقط آدمی است که می تواند مرگ داشته باشد و مفهوم مرگ را دریابد و با مرگ، زندگی و عشق بازی کند و هر چه ادمی بزرگتر، مرگش فربه تر، همانند مرگ (به تعبیر دقیق شهادت) معصومانی، چون حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها و امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام و مرگ غیرمعصومانی، چون سقراط.
در فقرة مرگ، از چهار گونه مواجهه سخن گفته اند: کورمرگی، مرگ هراسی، مرگ آگاهی، و مرگ اندیشی. مرگ آگاهی و مرگ اندیشی در این مشترکند که هر دو از کورمرگی و مرگ هراسی فاصله دارند و هر دو دربارة مرگ تأملاتی دارند. در مرگ اگاهی، رفتن بسوی مرگ و اشتیاق بدان مطرح نیست بلکه زندگی با نظر به مرگ در نظر است و زندگی با توجه به مرگ ساخته می شود. مرگ آگاهان می خواهند تا آنجایی که ممکن است در دنیا بمانند و از لحظه لحظه آن لذت برند و لحظات زندگی را ارج نهند و در «حال» زندگی کند.
در مرگ اندیشی، بنیاد عالم بر عدم و فنا و تباهی است و دنیا به مثابة زندان است و ما آمده ایم که برویم نه بمانیم. مرگ اندیشان به مرگ مشتاقند و دوستش دارند مثال بارزش حضرت علی علیه السلام است که میفرماید: «سوگند به خدا که انس فرزند ابوطالب به مرگ بیشتر است، از انس کودک به پستان مادرش»
البته در دنیای جدید بیشتر دچار کورمرگی هستیم تا سه گانة مرگ هراسی، مرگ آگاهی، و مرگ اندیشی، و برای رسیدن به مرگ آگاهی باید با مرگ، مواجهه وجودی داشت و با
آن زیست کرد به تعبیر یالوم نترسید از فوت کردن در حباب صابون، یعنی می خواهیم مدام در حباب مرگ بدمیم با وجود آنکه می دانیم بزودی خواهد ترکید و برای دستیابی به مرگ اندیشی باید بزرگتر شد تا مرگ بزرگتر داشت و به مرگ مشتاق شد و به مرگ لبخند زد؛ چنان که حضرت فاطمه سلام الله علیها لبخند زد به مرگ.
۵. معمولاً گفته می شود زمام مرگ دست بدن است و با خروج جدی از مدار سلامتی و در پی آن، با تخریب بدن مرگ رخ می دهد، اما اگر نظر ملاصدرا را بپذیریم و قائل به این شویم که زمام مرگ دست روح است آن گاه این احتمال هم وجود دارد که با وجود استحکام بدن، روح میل ماندنش را از دست دهد و با کم توجهی روح به بدن، بتدریج بدن دستخوش زوال گردد و در نهایت مرگ رخ دهد و این یعنی بسوی مرگ شتافتن و این شتافتن صرفاً تأملی ذهنی نیست بلکه مواجهه ای وجودی با مرگ است که در آن ذره ذره وجودمان مرگ را می¬چشند و به مرگ لبخند می زند. اما ممکن است مجموع این انسان به مرگ لبخند نزد. بلکه مجموع انسان راه یافته به صفات الهی همنوا با ذره ذره وجودش به مرگ لبخند زند.
۶. بنابر مقدمات یاد شده می توان گفت:
یکم. حضرت فاطمه سلام الله علیها انسان کامل و شب قدر است.
دوم. مرگ هر کس به اندازة سقف وجودی اوست.
سوم. با توجه به مقدمه یک و دو می توان گفت: حضرت فاطمه سلام الله علیها، باشکوه ترین و بزرگترین مواجهه را با مرگ داشت و به مرگ لبخند می زد.
چهارم. یکی از معانی انفسیِ سوگواری بر این مرگ (به تعبیر دقیق شهادت) توجه به قلة انسانیت در مهم ترین شب تاریخ، یعنی شب قدر است و حسرت خوردن بر اینکه چرا جهان و خدایمان از جهان و خدای این انسان کامل فاصلة کهکشانی دارد و امید به اینکه با پیروی از سیرة انسانی و عدالت خواهانة این انسان کامل و بیاناتش بتوانیم به ساحت مرگ اندیشی و پاکیزه ترین زندگی دست یابیم و بسراییم:
مرگ اگر مرد است گو پیش من آی * تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او جانی ستانم جاودان * او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ