وضعیت متزلزل دشمنان ما/ رمز اصلی پیروزی در دفاع مقدس/ سیمای جهان در مجمع عمومی سازمان ملل
به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، وضعیت متزلزل دشمنان ما، رمز اصلی پیروزی در دفاع مقدس، سیمای جهان در مجمع عمومی سازمان ملل، به بهانه یادبود دفاع مقدس، چالشهای انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، خصوصیسازی را متوقف کنید، سفر سال ۹۲ روحانی به نیویورک خوب ۹۸ بد!، انتخابات افغانستان و چالشهای پیشروی کابل و شکست پرده فریب اروپا گزیدهای از سرمقاله و یادداشتهای امروز است که در ادامه میخوانید:
• روزنامه حمایت مطلبی با عنوان «وضعیت متزلزل دشمنان ما» منتشر کرده که به این شرح است:
ائتلاف ضد ایرانی آمریکا و شرکا که با کلید خوردن «راهبرد فشار حداکثری» واشنگتن به جریان افتاد و بنا به اذعان «برایان هوک»، رئیس گروه اقدام علیه ایران، انتظار میرفت که ظرف سه ماه، کشورمان را بهاصطلاح بهزانو درآورد، اکنون به یک استراتژی ناکارآمد تبدیلشده که هر کدام از بازیگران آن، به مصیبتی گرفتار و دچار تنشهای داخلی متعددی شدهاند. «دونالد ترامپ»، رئیسجمهور آمریکا بهعنوان رأس هرم این بنای مخروبه، از طریق اعمال دو دور تحریم و ایجاد هیاهو برای ریختن بهمن روی اقتصاد کشورمان در این توهم به سر میبرد که این فشارها درنهایت، منجر به امتیازدهی ایران و تحمیل دور جدیدی از مذاکرات خواهد شد. او در ۱۳ آبان سال گذشته و مقارن با آغاز دور دوم تحریمها، در جمع هوادارانش در ایالت «ایندیانا»، ضمن تأکید دوباره بر اعمال شدیدترین تحریمها علیه ایران مدعی شد که مقامات جمهوری اسلامی بالاخره برای مذاکره درباره توافق جدید هستهای بازخواهند گشت. ترامپ شماره تلفنی را نزد سفارت سوئیس در ایران به ودیعه گذاشت و با لحنی ملتمسانه اعلام کرد که مایل است مقامات کشورمان با وی تماس بگیرند! سؤال اینجاست که اگر فشار حداکثری جواب داده بود، التماس برای تماس تلفنی چه معنایی داشت؟! کاخ سفید، آنچه در توان داشت برای تغییر محاسبات جمهوری اسلامی در قالب جنگ نرم، اقتصادی و روانی بکار گرفت، اما بیفایده بود. ایران اسلامی قدرتمندتر از آن بود که ترامپ و تیمش فکر میکردند. همزمان با افتادن آمریکا در چاهی که برای ایران کنده بود، ترامپ دچار دردسری کمنظیر در داخل شد و دموکراتها با همراهی برخی جمهوری خواهان، روند استیضاح ترامپ را به دلیل سوءاستفاده از قدرت آغاز کردهاند. ترامپ پس از «بیل کلینتون» و «اندرو جانسون»، سومین رئیسجمهوری است که مورد بازخواست کنگره قرار میگیرد و شاید اولین مستأجر کاخ سفید باشد که با استیضاح، برکنار میشود. رئیسجمهور آمریکا تا پایان چهار سال دوره مسئولیت خود، ۱۴ ماه فرصت دارد، اما نه فقط مخالفین داخلی وی، بلکه متحدان واشنگتن در اروپا و اطراف و اکناف جهان نیز آرزوی برکناری او را دارند. علاوه بر این، استیضاح ترامپ، شالوده سیاستهای او علیه ایران را تحتالشعاع قرار داده و همه در انتظار نتیجه استنطاق او توسط دموکراتهای خشمگین هستند تا تکلیف تبعیتشان از وی معلوم شود. اوضاعواحوال «بوریس جانسون» که به «ترامپ انگلیس» شهرت دارد نیز دستکمی از رئیسجمهور آمریکا ندارد. انگلیس یکی از اضلاع مربع ضد ایرانی و در معیت آمریکا، فرانسه و آلمان است. این کشور در دوره نخستوزیری «ترزا می» نیز نقش ضدایرانی خود را ایفا میکرد، اما به دنبال روی کار آمدن جانسون، هماهنگی بین واشنگتن و لندن در بالاترین سطوح مشاهده میشود که نمونه اخیر آن به اتهام زنی بیپرده انگلیس به ایران در مباشرت به حمله علیه تأسیسات نفتی آرامکو باز میگردد. پیش از آن نیز مقامات اسپانیایی افشا کرده بودند که نفتکش ایرانی «آدریان دریا» (گریس-۱) به دستور آمریکا توقیف و پس از آن بود که نیروهای ارتش سلطنتی انگلیس وارد ماجرا شدند. از سوی دیگر، سطح وابستگی جانسون به ترامپ برای حفظ قدرت بهاندازهای است که میتوان گفت انگلیس به یکی از ایالتهای ۵۰ گانه آمریکا تبدیلشده و نخستوزیر آن، به مقام فرمانداری جزیره انگلیس تنزل پیدا کرده است! این در حالی است که جانسون در مدت کوتاهی که به خیابان داونینگ استریت راهیافته، با نمایندگان پارلمان انگلیس بر سر خروج سخت از اتحادیه اروپا درگیر است. این تنش موجب شد تا وی تصمیم بگیرد پارلمان را به مدت پنج هفته تعطیل کند، ولی دیوان عالی این کشور طی فرایندی نفسگیر بالاخره حکم داد که تعلیق پارلمان، «غیرقانونی» است. اکنون جانسون، حیات سیاسی خود را متزلزل میبیند و در اندیشه همراه کردن مخالفان برگزیت سخت برای تضمین حضور خود در پست نخستوزیری است. موقعیت «امانوئل مکرون»، رئیسجمهور فرانسه و پلیس خوب و دلال این روزهای مذاکرات ایران با اروپا و آمریکا هم تعریفی ندارد. روز گذشته، جلیقه زردها برای چهل و ششمین هفته متوالی به میدانهای اصلی پاریس آمدند و اعتراض خود را به سیاستهای سرمایهداری فریاد زدند. فرانسه بیش از نیم دهه است که نقشی فراتر از تحمیل مطالبات آمریکا و اروپا به ایران در قالبهای متفاوت بازی نکرده و روی دیگر سکه فشار حداکثری آمریکاست. علیرغم ژست اتوکشیدهای که کاخ الیزه در برابر جمهوری اسلامی اتخاذ میکند، فرانسه هم از درون و هم از ناحیه سست شدن هژمونی غرب بر جهان، دچار ضعف شده؛ حقیقتی که مکرون چندی پیش، از آن بهعنوان عاملی برای متزلزل کردن «نظم سیاسی» غرب یاد کرد. از سوی دیگر، رؤیای «معامله قرن» در دو سوی آتلانتیک، به تیرگی گرائیده و رژیم صهیونیستی و آمریکا به دلیل گرفتار شدن در معضلات داخلی، امیدی به تحقق آن ندارند. «بنیامین نتانیاهو»، نخست وزیر اسرائیل در ماراتن نفسگیر با «بنی گانتز» رهبر حزب «آبی – سفید»، یک بار دیگر دست به انجام مأموریت غیرممکن دیگری زده و چهار هفته برای تشکیل کابینه در سایه کسب حمایت سایر احزاب، فرصت دارد. او در دور پیش، با وجود تمدید زمان تشکیل کابینه ائتلافی، نتوانست موفق به این اقدام شود و کار به برگزاری مجدد انتخابات پارلمانی کشید؛ فرایندی که دور باطل آن تکرار شده و بسیار بعید است با پرونده مفاسدی که خود و خانوادهاش را درگیر کرده، بتواند کابینه را تشکیل دهد. این در حالی است که نتانیاهو برای پیروزی در انتخابات، از حمایت ترامپ و کارتهایی که او در جریان به رسمیت شناختن بلندیهای جولان برای رژیم صهیونیستی و انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به بیتالمقدس در اختیارش قرار داد، برخوردار بود. اکنون، اما چند هفته بیشتر تا غرق شدن در باتلاق حذف شدن از عرصه سیاسی اسرائیل فاصله ندارد و رجزخوانیهای او علیه ایران، رنگ باخته و به مستمسکی برای جلب اعتماد سایر گروهها تبدیلشده است. محور دیگر رویکردهای ضدایرانی طی سالهای اخیر، عربستان است که افزون بر مشاجرات مخفی نگهداشته شده میان شاهزادهها، از ضربات دردناک یمنیها و تبعات سنگین قتل «جمال خاشقجی»، روزنامهنگار منتقد سعودی رنج میبرد. «محمد بن سلمان» که بر اثر فشارهای بینالمللی، قتل ستون نویس روزنامه واشنگتنپست را گردن گرفته است، چند سال پیش مدعی بود که میدان نبرد را به خاک ایران میکشاند و خیال میکرد که کار یمن را کمتر از یک ماه، تمام خواهد کرد! رژیم قرونوسطایی عربستان در حال حاضر از صادر کننده نفت به وارد کننده آن تبدیل و برای جبران خسارت خاکستر شدن تأسیسات آرامکو، مجبور شده درهای خود را به روی توریستها بگشاید. به این موارد، عقیم ماندن طرح ناتوی عربی و ائتلاف دریایی آمریکا برای تأمین امنیت خلیجفارس بهمنظور ایجاد چالش برای ایران را باید افزود. همه این رویدادها از نوعی یکپارچگی و همزمانی برخوردار هستند و در حالی رقم خوردهاند که در سوی دیگر میدان، شاخصههای توانمندی و بازدارندگی جمهوری اسلامی رو به تزاید و افزایش بوده است. مؤلفه قدرت نظامی و افزایش عمق استراتژیک جمهوری اسلامی در منطقه در کنار تقویت مقاومت اقتصاد کشور در برابر تکانههای خارجی، دستاوردی است که از رهگذر پنجه در پنجه انداختن ایران با محورهای شرارت و البته روبهزوال منطقه و غرب بهدستآمده است. شواهد و قرائن نشان میدهند که اوضاع و احوال دشمنان، متزلزل و دچار فرسایش شده و شاخصهای قدرت انقلاب اسلامی بهصورت تصاعدی در حال رشد است؛ حقیقتی که انکار آن، خدشهای به ابهت ابرقدرت غرب آسیا وارد نمیکند.
• روزنامه کیهان مطلبی با تیتر «رمز اصلی پیروزی در دفاع مقدس» درج کرده که در ادامه میخوانید:
در هفته دفاع مقدس قرار داریم. ۳۹ سال از آغاز و ۳۱ سال از پایان جنگ میگذرد، اما هنوز این دوران به صورت «ذخیره استراتژیک» مورد استفاده ملت ایران در مواجهه با خطرات و مشکلات است. وقتی جنگ آغاز شد هیچ محاسبهگر مادی و نیز هیچ محاسبه مادی وجود نداشت که روی احتمال برونرفت ایران از این جنگ بدون آنکه دچار تغییرات اساسی سیاسی و جغرافیایی شود، حسابی باز کند. بر همین اساس رژیم عراق اگرچه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نیز از نظر نظامی خود را در موضع برتر میدید، با پیروزی انقلاب و بههم ریختگیها و ضعفهایی که به طور طبیعی در سالهای اولیه هر انقلابی روی میدهد، هیچ تردیدی نداشت که تهران یا طی چند هفته سقوط میکند و یا در فرودگاه به استقبال «هیئت بغداد» میآید، تا به طور مسالمتآمیز خواستههای عراق را عملیاتی کند. اما در عمل این طور نشد و این کاملاً خلاف انتظار ناظران چیرهدست و امری غیرطبیعی بود. ایران با همه مشکلاتی که در سال ۱۳۵۹ داشت، توانست با سرعت زیادی خود را جمع کند و روند جنگ را چند ماه پس از آغاز در کنترل خود بگیرد و حدود ۱۸ ماه پس از آن کاملاً معکوس نماید و در نهایت در یک مقاومت هشتساله در برابر دهها کشور بزرگ و کوچک حامی عراق از جنگ خارج شود، بدون آنکه به تعبیر یک روزنامه غربی، کوچکتر از زمان آغاز آن شده باشد و این در حالی بود که در پایان جنگ لااقل نیمی از جنگافزارهای زمینی، دریایی و هوایی ایران از بین رفته بود و در مقابل در پایان جنگ، تجهیزات جنگی دشمن در ابعاد جنگ زمینی و دریایی لااقل به دو برابر زمان آغاز جنگ رسیده بود. نیروی جنگی و تجهیزات نظامی عراق در عمل از ایران شکست خورد و این در حالی بود که اگرچه تعداد نیروهای رزمی ایران به حدود دو برابر رسیده بود، اما در مقابل تعداد ۴۵۰ هزار نیروی جنگی عراق در ۳۱ شهریور ۵۹، نیز در مرداد ۶۷ به حدود یک میلیون یعنی بیش از دو برابر رسیده بود و جالبتر اینکه تعداد هواپیماهای جنگی ایران در پایان جنگ از ۴۴۷ فروند به ۵۰ فروند و تعداد هواپیماهای جنگی عراق از ۳۳۹ فروند به ۶۰۰ فروند رسیده بود کما اینکه تعداد بالگردهای نظامی ایران در پایان جنگ از ۷۴۴ فروند به ۳۹۰ فروند و تعداد بالگردهای نظامی عراق در پایان جنگ از ۲۶۰ فروند به ۳۸۰ فروند رسیده بود. براساس فرمول ریاضی شکست ایران در این جنگ قطعی بود و تفاوت شدید در موازنه سلاح و سرباز، برتری موقعیت سرزمینی ایران و نیز برتری جمعیتی ایران نسبت به عراق را به شدت تحت تأثیر قرار داده بود؛ اما به نحو عجیبی این ایران بود که در پایان هشت سال جنگ نابرابر، به عنوان «طرف پیروز» شناخته شد. در این خصوص تجزیه و تحلیلهای زیادی صورت گرفته، اما به نکته اصلی در پاسخ به این سؤال کمتر پرداخته شده است. از این رو باید گفت:
۱. این جنگ نشان داد که عدد نیروی انسانی و بزرگی و کوچکی جغرافیا به خودی خود نه در ممانعت از آغاز جنگ حرف اول را میزنند و نه در پایان دادن به جنگ از آنچنان تعیینکنندگی برخوردارند. جغرافیای بزرگ و باز ایران در مقابل جغرافیای کوچک و بسته عراق مانع جنگ نشد کما اینکه جمعیت حدود ۴۰ میلیونی ایران ـ در زمان آغاز جنگ ـ در مقابل جمعیت حدود ۲۰ میلیونی عراق در این زمان مانع حمله عراق به ایران نشد. در پایان جنگ نیز این عامل جنگافزار و تعداد نیروی سرباز نبود که سرنوشت را رقم زد. چرا که در پایان جنگ تعداد نیروهای در میدان رزم عراق نزدیک به دو برابر ایران بود و تعداد هواپیماهای جنگی عراق در پایان جنگ ۱۲ برابر و تعداد بالگردهای عراق با تعداد بالگردهای ایران در پایان جنگ برابری میکرد. در این دوران تعداد تانکهای ایرانی از ۱۷۳۵ دستگاه به نیم تقلیل پیدا کرده بود، در حالی که تانکهای عراقی در ماههای پایان جنگ از ۲۷۵۰ دستگاه به دو برابر رسیده بود با این وصف کاملاً پیداست که روند و سرنوشت جنگ پرماجرای هشتساله که ما به درستی از آن، به دوران «دفاع مقدس» یاد میکنیم کمتر تحت تأثیر عوامل مادی اعم از عوامل ایستایی مثل جغرافیا و عوامل دینامیکی مثل تعداد نیروی رزمنده قرار داشت و به ناچار باید از عوامل دیگر سراغ گرفت.
۲. وقتی جنگ آغاز شد، ایران ارتشی داشت که تحت تأثیر شرایط انقلابی که حدود ۱۹ ماه پیش از جنگ به پیروزی رسیده بود؛ از آمادگی کمی برای مقابله با ارتش عراق برخوردار بود، ارتش عراق جنگ را با بیش از ۴۰۰ هزار نیروی رزمی شروع کرد و این در حالی بود که تعداد نیروی نظامی آماده رزم ارتش ایران در آن زمان از ۱۰۰ هزار نفر فراتر نمیرفت و این در حالی بود که در آن زمان ما با انواعی از بحرانهای امنیتی در شهرهای مرزی شمال، غرب و جنوب کشور مواجه بودیم. تعداد نیروهای رزمی که در سایر سازمانهای نظامی و انتظامی ایران شامل سپاه، ژاندارمری، شهربانی و کمیتههای انقلاب فعالیت میکردند هم در مجموع از ۱۰۰ هزار نفر فراتر نمیرفت و این هم در حالی بود که شرایط دوره انقلاب اقتضا میکرد این نیروها به کار ساماندهی امنیتی و انتظامی شهرها بپردازند. پر واضح است که در آن زمان نیروی امنیتی شکلیافتهای هم در کشور وجود نداشت. سازمان اطلاعاتی ایران منحل شده و سامانه جدیدی هم جای آن را نگرفته بود و لذا امور اطلاعاتی درونمرزی و برونمرزی کشور بلاصاحب بود و همین نیروهای سپاه، کمیته و شهربانی باید علاوه بر فعالیت انتظامی خود، وظایف سنگین اطلاعاتی کشوری در اندازه ایران را برعهده میگرفتند. وقتی ایران با جنگ سنگین عراق که از پشتیبانی کامل نظامی، اطلاعاتی، تسلیحاتی، سیاسی، اقتصادی و... دو ابرقدرت غرب و شرق و کشورهای عربی منطقه برخوردار بود، مواجه گردید، قاعدتاً نمیتوانست در قاعده عمومی جنگها عمل کند چرا که در چنین جنگی شکست آن قطعی بود. ایران با فراست به سیاست جدیدی در جنگ روی آورد و این سیاست به دلیل ناشناخته بودن برای دشمن، توانست ورق را به نفع ایران برگرداند.
۳. بین پیشرویهای دشمن- در خاک ایران- تا توقف آن، فاصله زیادی وجود نداشته است. حمله در اول مهر و توقف پیشرویها در دی ماه سال ۵۹، نشان میدهد که استراتژی دفاعی ایران توانسته در زمان کوتاه زمین جنگ را از سیطره مطلق دشمن خارج گرداند و انجام عملیات بزرگ فتحالمبین در فروردین ۶۱ در وسعت ۲۵۰۰ کیلومتر از استان خوزستان که به نقطه عطف جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شهرت دارد، ورق را به ضرر ارتش مجهز عراق برگرداند. در این عملیات دو لشکر ده زرهی و یک مکانیزه عراق منهدم و ۲۵۰۰ نیروی مهاجم عراقی کشته شدند. این موضوع به خوبی از برتری استراتژی جدید ایران از یک سو و ناشناخته بودن آن برای طرفهای مقابل حکایت میکند. اینک میتوانیم به طور قطع بگوییم فکری برای اینجای کار نکرده بود.
۴. عنصر برتریساز ایران در جنگ، عنصر «معنویت» بود. عراق در جنگ به روش معمول میجنگید و لذا اگرچه به دلیل برخورداری از نفرات بیشتر، دست سنگینی داشت، ولی ضمناً مشت آن باز بود یعنی ایرانیها میتوانستند همه کنشها و واکنشهای طرف عراقی را از قبل پیشبینی کنند و برای آن چارهای بیندیشند، اما در نقطه مقابل آن، ایران روش غیرمعمول را در جنگ برگزید که بعدها به «جنگ نامتقارن» معروف گردید و وارد ادبیات نظامی جهان شد. در این جنگ ایران اگرچه در جنگ به دلیل برخورداری از رزمنده کمتر در مقایسه با عراق، دست سبکی داشت، ولی مشت آن کاملاً بسته بود و لذا عراقیها از آنجا که نمیدانستند ایران در عملیات بعدی چه طور میجنگد، نمیتوانستند برای دفع حمله ایران کار عمدهای انجام بدهند. ایران در جنگ روش جنگ مخروطی را کنار گذاشت و به روش دایرهای روی آورد و به این معنا که ارتشهای کلاسیک شرقی و غربی، از ساختاری استوانهای پیروی میکنند. بدینگونه که جنگ را نیروهای ارشد فرماندهی میکنند و نیروهای جزء به پیش میبرند. از این رو خیمه و سنگر فرماندهی در جنگهای کلاسیک غربی و شرقی همیشه در پشت سر نیروها قرار دارد و در گاه خطرات فرماندهی در نقطه ایمنتر نشسته و خطرات متوجه نیروهای جزء میباشد. در این فرمول کمترین تلفات متوجه فرماندهان و بیشترین تلفات متوجه سربازان میباشد. ایران در جنگ، این روش را تغییر داد و خیمه فرماندهی را به نوک نیروها و یا به قلب نیروها برد. از این رو، در این جنگ فرماندهان بیش از سربازان در خط رزمندگی و جانبازی قرار داشتند و این انگیزه نیروهای سرباز و رزمنده را فزونی میبخشید و لذا با شهادت هر فرمانده که به شکل الگو برای بقیه جلوهگر شده بود، فوجی از نیروی جدید به خط اول رزم وارد میشد و در ضمن نیروهای جدیدی آماده پیوستن به جبهه میشدند. در واقع در این جنگ، در جبهه دشمن، خط فرمان فرماندهان، «برو» و در جبهه ایران، خط فرمان فرماندهان «بیا» بود و این دو تفاوت بنیانی و اساسی ایجاد میکرد. موضوع دیگر در این جنگ نقش توکل و توسل و به طور کلی معنویت و به تعبیری که شهرت پیدا کرد «ایدئولوژی» بود. در جبهه عراقی نیروی رزمی حتی اگر اعتقادی هم به میدان میآمد این اعتقاد ناشی از اعتقاد به یک حزب یا یک شخص بود، اما در جبهه ایران از آنجا که این اعتقاد با یک آرمان بلند ـ رضایت خدای متعال ـ گره خورده بود از مانایی و استحکام بسیار بیشتری برخوردار بود. توسل به ائمه معصومین علیهمالسلام اجمعین و به خصوص توسل به حضرت ابیعبدالله الحسین و حضرت صدیقه طاهره سلامالله علیهما، نقش بسیار اساسی در روحیهدهی و استقامت رزمندگان داشت و روی توکل آنان در حین جنگ تأثیر میگذاشت. نقش توکل و توسل تا آنجا بود که نوعاً رزمندگانی که امکانات کمتری داشتند مقاومت بیشتری میکردند. در این جنگ جوهر انسانیت میجوشید و جلوههای عجیبی از اخلاص و عبودیت بروز میکرد و این جلوه معنوی تا آنجا بود که بعضی از عرفای نامی مثل میرزا جواد آقای تبریزی میفرمودند: حاضرم همه عمر نماز شبم را به یک رزمنده بدهم و حال یک ساعت او را از آن خود کنم و حضرت امام خمینی (ره) میفرمودند: «این وصیتنامههایی که این عزیزان مینویسند، مطالعه کنید. پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند؛ یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید. این جوانهای ما که علیل شدند الان هم وقتی میآیند از من میخواهند که دعا کنم که اینها شهید بشوند، پایش را از دست داده، عصا زیر بغلش هست، لکن گریه میکند و میخواهد که دعا کنیم شهید بشود. از اینها یک قدری تعلم پیدا کنید.»
۵. امروز میتوانیم بگوییم روش جنگی ایران در ۸ سال دفاع مقدس اساساً تئوری جنگ و دفاع و مقاومت و پیروزی را در دنیا معنای تازهای بخشیده است و لذا یک ملت دست خالی مثل مردم یمن در یک دوره کوتاه میتواند بر ارتشهای بزرگ و ائتلافهای بزرگ پیروز شود. توکل، توسل، اعتماد به نفس، جهاد و امید، رمز جبههای است که برای «تکلیف» شکل گرفته است. آیا این نوع جبهه فقط در حوزه امنیت به کار میآید؟ آیا وقت آن نرسیده است تا از این تجربه در حوزههای دیگر که در آنها با مشکلاتی مواجه هستیم، استفاده کنیم؟
• روزنامه اطلاعات یادداشتی با عنوان «سیمای جهان در مجمع عمومی سازمان ملل» منتشر کرده که به این شرح است:
هفتاد و چهارمین مجمع عمومی سازمان ملل سیمای امروز جهان را نشان داد که آن را در یک کلمه «اضطراب» میتوان توصیف کرد. محور اصلی همه سخنرانیهای نمایندگان دولتها و کشورها در مجمع عمومی، نگرانی از شرایط منطقهای و بینالمللی بود. شمارش بحرانها از سوی سخنرانها نگرانی از ناپایداری صلح در روابط کشورها را نشان میداد. اگر چه اینجا و آنجا پیشنهادهایی برای برون رفت از این اضطراب فراگیر داده شد، اما اغلب نگاهها به سیاست قلدر مابانه همراه با تهدید ترامپ رئیس جمهور آمریکا بود که در سخنرانی او موج میزد. ترامپ نه تنها ایران، بلکه همه کشورها را مخاطب قرار داد که باید با تمکین به شعار او «آمریکا اول» رهبری بلامنازعاش را برجهان قبول کنند و یا با بحرانهای گوناگون از مسیر تحریمها که روحانی رئیس جمهور ایران آن را تروریسم اقتصادی نامید مواجه خواهند شد. اغلب نمایندگان دولتها که در نیویورک برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل حضور پیدا کردند. نگرانی خود از جهان در اضطراب را یا در سخنرانی رسمی یا در مصاحبه بیان کردند که ریشه آن ناشی از مدیریت ترامپ و بهرهگیری از قدرت اقتصادی، نظامی و سیاسی آمریکا برای نابودی چندجانبهگرایی در روابط بینالمللی است. ترامپ بارها گفته است که دوجانبه یا چندگرایی در روابط بینالملل و در پیمانهای منطقهای منسوخ شده است. امروز تنها با پذیرش «آمریکا اول» با فرماندهی او، نسبت روابط تعریف میشود. ریشه اضطراب دولتها و ملتها در این باور رئیس جمهور آمریکا نهفته است که قبول ماتریس بلامنازع قدرت آمریکا باید ترسیم و تعیین کننده روابط منطقهای و بینالمللی باشد و با طراحی و اجرای «فشار حداکثری» چه درباره ایران یا ونزوئلا، کره شمالی، چین و روسیه از مسیر تحریمهای همه جانبه دنبال میشود. اگر چه عناوین و یا نسبتهای کمی آن متفاوت است. این سیاست «تولید مداوم اضطراب» از کاخ سفید، بسیاری از معادلات بینالمللی را به هم ریخته است. رئیس جمهور آمریکا در سخنرانی خود در هفتاد و چهارمین مجمع عمومی سازمان ملل با همین محور «آمریکا اول» جهان را به چالشی فراخواند که یا به او و فرماندهی جهانیاش، تمکین کنند و یا در چنبره اضطرابهای گوناگون از بحرانهای اقتصادی تا سیاسی ـ امنیتی گرفتار شوند. این اضطراب اتحادیه اروپا را فرا گرفته است. زیرا ترامپ خواهان انحلال آن است و آشکارا از خارج شدن دولت کنونی انگلیس از اتحادیه حمایت میکند. بیشترین تلاش را به کار میبرد تا آلمان و فرانسه را به حاشیه براند. او حتی، خواهان انحلال سازمان ملل نیز شده است. در خاورمیانه همه سیاست خود را بردوپایه استوار کرده است. اول، حمایت و دفاع از سلطه اسرائیل در این منطقه، دوم، تشدید بحران در خلیج فارس با بزرگنمایی خطر جمهوری اسلامی ایران، برای فروش تسلیحات نظامی و غارت دلارهای نفتی دولتهای عربی این منطقه، آنگونه که گفت: «سعودیها» گاو شیردهی هستند که باید دلارهای نفتی خود را به ما بدهند!» یا چند بار گفت: «اگر من از سعودیها حمایت نکنم، یک هفته هم دوام نخواهند داشت و در مدتی کوتاه در ریاض همه باید فارسی صحبت کنند!» طراحی سیاست خاورمیانه ترامپ برآمده از استراتژی اصلی و پایهای رژیم صهیونیستی است که «بحرانهای پیرامونی» را اصل حفاظت از امنیت و استقرار خود میدانند. براساس این سیاست همه کشورهای منطقه خاورمیانه از کشورها و دولتهای عربی و غیرعربی باید در چرخه بحرانها و اختلافها و جنگ مدام در چرخش باشند. به این گفتگوی ترامپ با وزیر خارجه اسرائیل که اغلب خبرگزاریهای غربی آن را انتشار دادهاند توجه کنید. «ترامپ میگوید، این هفته با یکی از دوستانم (وزیر خارجه اسرائیل) صحبت کردم. از او پرسیدم کدام کاری که من انجام دادم برای شما مهمتر بود؟ منتقل کردن سفارت آمریکا به اورشلیم (بیتالمقدس) یا به رسمیت شناختن بلندیهای جولان به خاک اسرائیل؟ او گفت: هیچکدام. مهمترین کار، کارهایی است که شما درباره ایران انجام دادید، گفتم، میدانی، هیچ وقت این طور به قضیه نگاه نکرده بودم، ولی با شما موافقم.» به رویارویی نظامی هند و پاکستان در کشمیر تا افغانستان که در اشغال نظامی آمریکا و تروریسم زده است، تا خلیج فارس و سراسر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا از مصر تا لیبی نگاه کنید، فراگیری اضطراب ناشی از استراتژی صهیونیسم بینالمللی که اکنون ترامپ آن را نمایندگی میکند را دریابید. صهیونیستهای حاکم در اسرائیل و سرمایهداران بزرگ صهیونیستی در نیویورک، از استمرار این سیاست از سوی کاخ سفید، بهرهگیری میکنند و بحرانها براساس سیاست اصلی آنها استمرار مییابد و تشدید میشود. سیمای جهان در مجمع عمومی سازمان ملل، جهان بحرانزده غوطهور در اضطراب بود. در جهان مضطرب فراتر از حاکمیتها و دولتها مردم در اضطراب زندگی میکنند و از آینده نا امیدند.
• روزنامه رسالت سرمقالهای با مضمون «به بهانه یاد بود دفاع مقدس» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
هشت سال جنگ تحمیلی و دفاع جوانان و مردمان پاکباخته ایران از سرزمین اسلامی و نوامیس این آب و خاک یک قطعه نورانی در تاریخ ایران و جهان است. ملت ما در این جنگ از میان ویرانیها، دردها، رنجهای جانکاه و تهدیدهای روزافزون دنیای کفر و استکبار؛ فرصتهایی پدیدآوردهاند که در هیچ مقطع تاریخی نمیتوان سراغ آن را گرفت. امام (ره) پس از پذیرش آتش بس با حزب بعث عراق جنگی را شروع کردند که ابعاد آن را در منطقه و جهان و فتوحات آن را شاهدیم. امام (ره) با پذیرش قطعنامه منافقین را به مهلکه مرصاد کشاند و صدام را گرفتار جنگ خلیجفارس کرد و او را گرفتار کسانی کرد که تشویقش کردند به ایران حمله کند. او توسط کسانی به دار آویخته شد که به او مقام سرداری حمله به ایران داده بودند. امام خمینی (ره) دستاوردها و برکات دفاع مقدس را در چند جمله، سه ماه قبل از رحلت جانگداز خود در پیامی به شرح زیر فهرست کردند. این فهرست دقیقترین و منصفانهترین و واقعگرایانهترین تحلیل از نتایج و برکات هشت سال مقاومت جوانان این مرز و بوم است.
۱. ما در جنگ انقلاب خود را به سراسر جهان صادر کردیم.
۲. ما توانستیم مظلومیت خود و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت کنیم.
۳. ما در جنگ پرده تزویر از چهره جهانخواران کنار زدیم.
۴. ما در جنگ دوستان و دشمنان انقلاب را شناختیم.
۵. ما در جنگ به این نتیجه رسیدیم باید روی پای خود بایستیم.
۶. ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق وغرب را شکستیم.
۷. ما در جنگ ریشههای انقلاب پربار اسلامی را محکم کردیم.
۸. ما در جنگ حس برادری و وطندوستی را در نهاد یکایک مردم بارور کردیم.
۹. ما در جنگ به مردم جهان و منطقه نشان دادیم که علیه همه ابرقدرتها میتوان سالیان دراز مبارزه کرد.
۱۰. جنگ ما موجب شد تمامی سردمداران نظامهای فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند.
۱۱. صنایع نظامی ما در جنگ رشد کرد.
۱۲. استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت؛ و بعد فرمودند: «همه اینها از برکت خونهای پاک شهدای عزیز هشت سال نبرد بود ... جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست. (۱) امام (ره) این مطالب را در پاسخ به شبهات لیبرالها که دستاورد هشت سال دفاع مقدس و پیروزیهای غرورانگیز جمهوری اسلامی را در این سالها زیر سؤال میبردند، فرمودند. امام (ره) در پیام پذیرش قطعنامه که در آن میتوان اقیانوسی از معارف را مشاهده کرد در تعظیم یاد شهیدان هشت سال دفاع مقدس فرمودند: «مسلم خون شهیدان؛ انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. خدا میداند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند کرد. همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد شد. خوشا آنانکه با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافله نور، جان و سر باختند! خوشا به حال آنان که این گوهرها را در دامن خود پروراندند!» (۲) ۳۰ سال است از بیان این مواضع نورانی میگذرد. ایران اسلامی به چنان اقتداری رسیده است که؛ دشمن جرئت نمیکند وجبی در زمین و آسمان و مرزهای آبی کشور حتی در ذهن خود به فکر تجاوز بیفتد. با اینکه این روزها شاهدیم چند سیلی محکم خوردهاند. اما مثل گرگ زوزه میکشند و حاضر نیستند وجبی جلو بیایند. این قدرت از کجاها حاصل شده است؟ ما امروز با تکیه به چه نیرویی در برابر یک مشت آدمهای «ناتو» ایستادهایم. پنتاگون از چه میترسد که مدام به کاخ سفید هشدار میدهد دست را باید از روی ماشه برداشت! بیتردید قدرت دفاعی جمهوری اسلامی امروز در آسمان بازدارندگی سیر و سلوک میکند. صدها هزار موشک در زمین و دریا پایگاههای دشمن را در منطقه هدف قرار داده است با کمترین توطئه دشمن، به صورت آتش به اختیار تا نابودی کامل عمل خواهد کرد. دهها هزار پهپاد در انواع و اندازههای مختلف هدفهای خود را قبل از هر تحرک دشمن خواهند زد. اما میخواهم بگویم دشمن شاید از این هم هراس نداشته باشد که دارد. دشمن از کسانی هراس دارد که پشت این سلاحها دست به ماشه آماده عملیات هستند. اینها چه کسانی هستند؟ اینها از نسل همان شهدایی هستند که امام (ره) از آنها در جای جای بیانیهها و سخنرانیها از عظمت روح و تعالی آنها یاد میکند و میفرماید: «وصیت نامههای این عزیزان را مطالعه کنید. ۵۰ سال عبادت کردید، خدا قبول کند. یک روز هم این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید ...» از میان دهها هزار وصیتنامه نورانی شهدا که دو کلمه آن را در برخی سنگ نبشتههای قبور آنها میتوان مشاهده کرد میتوان به دنیای شگفتانگیز و حیات غرورآمیز و خلوت بهجتانگیز آنها پی برد. در مزار شهدای قزوین در روی یک سنگ قبر شهیدی نوشته شده است؛ «مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال» در وصیتنامه این شهید مطالب مهمی نوشته شده، اما این جمله به عنوان وصیت و خواسته او بوده که بر روی قبرش همین چند جمله نوشته شود و از نوشتن نام او بر مزارش پرهیز گردد. کدامین عارف و صاحب نفس در عصر ما میتواند این چند کلمه را تفسیر کند. او به هنگامی که وصیتنامه را مینوشت؛ چه درکی از نسبت خود به هستی، به جهان طبیعت، به تاریخ و به انسانها داشته است. یک جوان بیست و چند ساله در سیر و سلوک روحی خود در کدامین کهکشان نورانی عوالم تهذیب نفس سیر میکرده که به این چند کلمه رسیده است. او حتی از نوشتن کلمه «هدیه» پرهیز کرده است. یعنی ننوشته است؛ «مشتی خاک هدیه به پیشگاه خداوند متعال» او اصلاً در عوالم سیر وسلوک چیزی از خود در پیشگاه احدیت ندیده است که بر آن تکیه کند. دهها هزار شهید در سیر و سلوک خود در میان خاک و سنگ و شن سنگرها در سکوت مناجات خود با خدا به همین مرتبت رسیده بودند و صدایش را در نمیآوردند. این فقط مربوط به شهدای دفاع مقدس نیست. شهدای مدافع حرم همه پیشرفتهتر از این حال و هوا ظاهر شدند کافی است در وصیتنامه و زندگینامه شهید حججی و شهید حججیها غور و تأملی داشته باشیم. شهدا به پاسخهای دقیقی از «چیستی جهان:» و «کیستی خود» رسیده بودند. این را صاحبان کارتلها و تراستهای جهان نمیفهمند. ما راهی برای دریافت آن پاسخها نداریم مگر اینکه مرگ در راه خدا و شهادت در راه او را تجربه کنیم. شاید اگر مجالی برای شهدا پس از رفتن به عوالم دیگر بود به ما میگفتند:
چیستی در امتداد کیستی است
یک قدم آن سوتر از ما نیستی استای عدم پرورده! لاحولی بگو
از حدیث نیستی قولی بگو
هین بگو ملک جهان از آن کیست
قبض جسم تو به دست جان کیست
این که اهل کل شیء هالکی
هین بگو مستاجری یا مالکی
هینبنه این نفی را اثبات شو
در حیات قائم بالذات شوای نبودن! دست بودی را بگیرای عدم قبض وجودی را بگیر
سرنوشتنهایی جنگ بین حق و باطل در آینده به دست کسانی است که در مکتب نورانی ۸ سال دفاع مقدس و ۵ سال نبرد نابرابر دفاع از حرم تمرین «مشق نظام جمع» کردهاند. اینها به فرمان آتش به اختیار منتظر لحظه موعود هستند. برای توقف آنها «هیچ توافق» و «هیچ مذاکره»ای کارگر نیست. خدا کند احمقها در کاخ سفید و کاخ الیزه و کاخ ملکه انگلیس کار دست سرمایهداری لجام گسیخته جهانی و صاحبان حرمسراها در دربارهای قارونهای عرب بدهند. آنوقت خواهند دید کسانی که هوس ایستادن در برای «دین» ما را کردهاند جوانان پاکباخته ایران و سراسر خطوط مقاومت در منطقه در برابر «دنیای» آنها خواهند ایستاد و چیزی از آن باقی نخواهند گذاشت.
• روزنامه خراسان یادداشتی با مضمون «چالشهای انتخابات ریاست جمهوری افغانستان» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
چهارمین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان روز گذشته با حضور ۱۳ نامزد و تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار شد. برگزاری این انتخابات، برای حکومت افغانستان که در سایه مذاکرات صلح طالبان و آمریکا و بیم جایگزینی آن با امارت اسلامی طالبان، به سر میبرد، موفقیت بزرگی به حساب میآید. اگرچه طبق اعلام مسئولان برگزاری انتخابات، صدها مرکز رای گیری در افغانستان به دلایل امنیتی بسته ماند و صدها مرکز دیگر نیز با تهدیدات امنیتی روبه رو بود، اما انتخابات ریاست جمهوری به عنوان یکی از حقوق اساسی مردم این کشور درچارچوب اعمال حق تعیین سرنوشت در سراسر افغانستان برگزار شد تا همچنان نقش مردم در انتخاب رئیس جمهور و تشکیل کابینه نقشی کاملا بدون جایگزین باشد. اما در عین حال این انتخابات با چالشهای مهمی نیز دست و پنجه نرم میکرد. اولین چالشی که این انتخابات با آن درگیر بود، ناامنی فزاینده حاکم بر افغانستان است که تا حد زیادی بر میزان مشارکت مردم نیز تاثیر گذاشت. پایین آمدن میزان حضور مردم پای صندوقهای رای نسبت به دور قبلی انتخابات، در نتیجه جنگ روانی گروههای مسلح مخالف دولت و تهدید مراکز رای دهی صورت گرفت و حضور ۷۲ هزار نیروی امنیتی برای تامین امنیت برگزاری انتخابات هم آن چنان که باید و شاید، نتوانست خاطر مردم را آسوده سازد. کمیسیون حقوق بشر افغانستان نیز دیروز گزارش داد که در ۱۱ ولایت این کشور حملات انفجاری و راکتی صورت گرفته است. مسئله تقلبهای سازمان یافته، دومین چالش فراروی انتخابات است که حتی اشرف غنی و عبدا... عبدا... دو رقیب اصلی این دوره از مبارزات انتخاباتی نیز هنگام ریختن رای خود به صندوق، به آن اشاره کردند. در دورههای پیشین، شفاف نبودن انتخابات، اوضاع سیاسی افغانستان را تا سر حد بحران پیش برده بود و اکنون هم بیم آن میرود که در صورت وقوع تخلفات گسترده در پروسه انتخابات، بار دیگر شرایط سیاسی کشور، بحرانی شود. بسیاری از کاندیداها، اشرف غنی را متهم به استفاده از امکانات دولتی در کمپینهای انتخاباتی خود کردهاند. اما اصلیترین چالش فراروی انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، بیم مداخلات خارجی است. از عوامل خارجی موثر بر روند انتخابات ریاست جمهوری افغانستان میتوان به دستور «دونالد ترامپ» رئیس جمهور آمریکا برای توقف مذاکرات با طالبان اشاره کرد که سبب شد این گروه بر دامنه حملات قبلی خود درآن کشور بیفزاید و حتی تهدید کند که مراکز اخذ رای را به ناامنی میکشاند. البته حکومت وحدت ملی نیز که اکنون آخرین روزهای عمر خود را سپری میکند، برایند آرای مردم افغانستان نبود بلکه نتیجه توافقی بود که در پی بحران سیاسی پس از انتخابات گذشته، توسط وزیر خارجه آمریکا به دولتمردان افغانستان تحمیل شد. این که سیاستمداران افغانستانی، نتوانستند در یک فرایند بومی و داخلی، مشکلات به وجود آمده در انتخابات را حل و فصل کنند و با مداخله مقامات آمریکایی به حکومت وحدت ملی تن دادند، همواره هالهای از بحران عدم مشروعیت را در اطراف این حکومت مستولی کرده بود. این بحران، تا حد زیادی از کارایی حکومت کاسته و موجی از بی اعتمادی را در میان عامه مردم به وجود آورده بود. اینک اگر بار دیگر، ثابت شود که مداخلات خارجی در انتخاب رئیس جمهور افغانستان نقش دارد، اساسا تمام پروسه انتخابات زیر سوال خواهد رفت و کلیت نظام کنونی، مشروعیت خود را از دست خواهد داد. به هر روی، در شرایطی که برگزاری این انتخابات به شکافهای سیاسی و ناامنی بیشتر در افغانستان منتهی شود، باید انتظار حرکت افغانستان به سمت تنش بیشتر در ماههای آینده را داشت. نگرانی عمده این است که این انتخابات که به نوعی باید روح جدیدی در فضای سیاسی و اجتماعی افغانستان ایجاد کند خود موجب بحران تازهای در جامعه جنگ زده این کشور شود. تجربه انتخابات افغانستان نشان دادهاست که دشواریهای اصلی پس از شمارش آرا شکل میگیرند همان طور که در انتخابات پیشین شکایت از فساد سیستماتیک در برگزاری انتخابات، باعث تشنج در فضای سیاسی افغانستان شد؛ بنابراین به نظر میرسد اگر چه بخشی از مردم افغانستان که روز گذشته پای صندوقهای رای حاضر شدند، گام مهمی را در ادامه تلاش برای برقراری دموکراسی و حکومت قانون در کشور خود برداشتند، اما قطعا این پایان راه نیست و افغانستان تا رهایی از سیستم رای قومی و قبیلهای راه درازی در پیش دارد ضمن این که باید منتظر تحولات بعضا غیر منتظره در روزهای پس از رای گیری بود. اما تا این جای کار یک چیز روشن است: «رئیس دولت بعدی با بحرانی بزرگ به نام «بحران مشروعیت» روبه روست».
• روزنامه دنیای اقتصاد مطلبی با عنوان «خصوصیسازی را متوقف کنید» را منتشر کرده که به این شرح است:
سیاستهای خصوصیسازی طی برنامه اول و دوم توسعه، بهرغم نیات خیر مبتکران آن نتایج مورد انتظار و مطلوبی را به بار نیاورد. بررسی هر چند اجمالی علل شکست این سیاستها میتواند برای سیاستگذاریهای آینده مفید باشد. شاید بتوان گفت یکی از مهمترین این علل، غفلت از مساله مهم حقوق مالکیت فردی بوده است. در ایران به شیوه کشورهای پیشرفته صنعتی همانند انگلستان نمیتوان خصوصیسازی کرد؛ زیرا ساختار مالی، اقتصادی و حقوقی مناسب برای این کار در کشور ما وجود ندارد. تازمانی که بازار سرمایه واقعی وجود نداشته باشد، ارزشگذاری داراییها و سهام واحدهای صنعتی مبنای درستی پیدا نخواهد کرد و ناگزیر صرفا به روشهای اداری و با تصمیمات خودسرانه یک یا چند نفر صورت خواهد گرفت. این کار راه را برای اِعمال نفوذها و احیانا سوءاستفادهها باز خواهد کرد. تا وقتی که بازار رقابتی سهام و بازار رقابتی مدیران، فارغ از هرگونه اعمال نفوذ و دستاندازی دولتمردان حاکم به وجود نیامده، هیچ مکانیسم بیرونی و درونی کنترلکننده برای بهبود بهرهوری و کارآیی بنگاهها، بهخصوص شرکتهای سهامی قابل تصور نیست؛ بنابراین در چنین شرایطی حتی اگر تمام سهام یک بنگاه صنعتی به مردم واگذار شود، هیچ تضمینی برای مدیریت کارآمد بنگاه وجود نخواهد داشت. دارندگان اکثریت سهام یا کسانی که به هر طریق اهرمهای اداره بنگاه را به دست میگیرند، به علت نبود مکانیسمهای کنترلی که در بالا به آنها اشاره شد، منافع خود را احیانا به زیان بقیه سهامداران حداکثر خواهند کرد؛ زیرا بالا بردن بهرهوری بنگاه الزاما آسانترین و سریعترین راه ثروتاندوزی برای آنها نخواهد بود. با توجه به دولتی بودن نظام بانکی ایران، از یکسو و سیطره همهجانبه قدرت بوروکراتیک دولت در تمام زوایای روابط اقتصادی در جامعه از سوی دیگر، به جرات میتوان گفت که حتی اگر مالکیت همه واحدهای صنعتی به مردم واگذار شود، باز این واحدها همچنان طفیلی و جیرهخوار دولت باقی خواهند ماند؛ زیرا برای گرفتن اعتبارات و نیز اخذ مجوزهای متعدد و گوناگون برای فعالیت مجبور به دریوزگی از دولت خواهند بود. با چنین شدت و وسعت قدرتِ اقتصادیِ دولت، حقوق مالکیت فردی و بخش خصوصی، صورتهای بی محتوایی بیش نیستند. خصوصیسازی در این شرایط به اهداف واقعی آنکه بالابردن توان تولیدی و بهرهوری بنگاهها است، نمیتواند نائل آید و عملا به بازتوزیع اموال عمومی و رانتهای انحصاری به تعدادی از افراد نزدیک به قدرت خواهد انجامید. نباید در واگذاری بنگاههای دولتی به بخش «خصوصی» که واقعا وجود ندارد، شتاب به خرج داد. با مقرراتزدایی دولتی و تحکیم حقوق مالکیت فردی، بخش خصوصی صنعتی به خودی خود پا میگیرد. با پا گرفتن بخش خصوصی به مفهوم حقیقی کلمه، ایجاد بازار سهام و سرمایه رقابتی و تشکیل بازار رقابتی مدیران است که میتوان در گام بعدی به خصوصیسازی واقعی بنگاههای دولتی دست یازید. این راه یقینا دشوار و پیچیده است؛ اما هیچ راه ساده و آسانی ما را به مقصود نخواهد رساند.» (منبع در تصویر زیر) مضمون این نقل قول که مربوط به ۲۱ سال قبل است بر این نکته تاکید دارد که آزادسازی مقدم بر خصوصیسازی و شرط لازم برای انجام موفقیتآمیز آن است. البته تجربه خصوصیسازیهای گستردهای که در فاصله این بیست و اندی سال، به ویژه پس از ابلاغ سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی صورتگرفته، حقایق تلخ دیگری را هم در جزئیات برملا کرده است. اگر در آغاز، یعنی طی برنامه نخست و دوم توسعه، تاکید بر بخش خصوصی و خصوصیسازی بود، از این به بعد تاکید بر واگذاری بنگاههای دولتی است و نه صرفا خصوصیسازی و این واگذاری مفهوم بسیار سیالی است که از بخش تعاونی گرفته تا بخش عمومی غیر دولتی و حتی انواع نهادهای وابسته به قدرت سیاسی و نظامی را نیز در بر میگیرد. به علاوه، با تفسیر خاصی از بخش خصوصی که در آن صرفا تاکید بر مالکیت اکثریت سهام بنگاه است و نه مدیریت آن، عملا در بسیاری از بنگاههای بزرگی که امروزه در بخش خصوصی طبقهبندی میشوند، مدیریتِ منصوب دولت و قدرت سیاسی حاکم است. این شیوه خصوصیسازی که به ظاهرسازی تنه میزند، نه تنها همه معایب بخش دولتی را عملا در خود دارد، بلکه فراتر از آن فساد، اتلاف منابع گسترده و نابودی سرمایه اجتماعی را نیز به همراه میآورد. با این حساب، عقل و تدبیر ایجاب میکند خصوصیسازی متوقف شود و به جای آن آزادسازی به معنای حقیقی آن در دستور کار قرار گیرد. ضرورت تقدم آزادسازی بر خصوصیسازی نه تنها در تئوری بلکه در عمل و تجربه نیز به اثبات رسیده است. تجربه چین در چهار دهه گذشته و نیز کشورهای اروپای شرقی پس از فروپاشی نظام سوسیالیستی جملگی حاکی از این واقعیت است که تنها با آزادسازی اقتصاد و ایجاد فضای رقابتی میتوان بخش خصوصی موفقی به وجود آورد. آزادسازی به معنای حقیقی عبارت است از به رسمیت شناختن حقوق مالکیت فردی و تضمین آن در برابر اِعمال نفوذهای مقامات دولتی و سیاسی، عدم مداخله دولت در بازارها، مقرراتزدایی، به حداقل رساندن مجوزهای فعالیت اقتصادی و برچیدن همه امتیازات انحصاری مورد حمایت دولت در همه بخشهای اقتصادی اعم از بخش دولتی، شبه دولتی (خصولتی)، بخش تعاونی و بخش خصوصی؛ و بالاخره آزاد کردن ورود سرمایهگذاری مستقیم خارجی و مشارکت آن با طرفهای ایرانی در یک بازار کاملا رقابتی فارغ از حمایتها یا فشارهای سیاسی. تا زمانی که چنین شرایطی تحقق نیابد هر اقدامی به نام خصوصیسازی چیزی جز دست به دست کردن شرکتها و ثروت ملی در میان برخی «خواص خودی» نخواهد بود و نتیجهای جز فساد و اتلاف منابع نخواهد داشت.
• روزنامه صبح نو سرمقالهای با تیتر «مسیر بسته اروپا» منتشر کرده که به این شرح است:
همانگونه که از ماهها پیش هم حدس زده میشد، اروپا توان، امکان و عزم حل مناقشه هستهای ایران را ندارد. این را سالها قبل سولانا گفته بود که مشکل اصلی آمریکاست و نه اروپا. بااینحال، اینبار اتفاق دیگری هم افتاد. اروپا با دو بازی پیش آمد: ۱. طرحی برای متوقفکردن ایران و تحریمها؛ ۲. شرطگذاری برای عکس یادگاری با ترامپ. هرچه توافق اولی پررنگتر میشد، درخواست دومی هم افزایش مییافت و وقتی همه سوالات و ابهامات توافق چهار یا پنج ماهه به پایان رسیده بود، این اروپاییها بودند که رفتاری خیانتبار از خود نشان دادند تا آمریکا نگوید نمیشود. خباثت اروپاییها در زوال سیاستمداران زبده نشانگر ناتوانی آنها برای حلوفصل مشکلات ریز و درشت خویش است و همان نکتهای است که بسیاری از رهبران جهان در مجمع عمومی بدان اشاره کردند: «زوال تمدن غرب فرارسیده است». با این اوصاف، آیا مسیر مناقشه هستهای بهسمت تنش بیشتر پیش میرود؟ برای این دو سوال گونه تحلیل وجود دارد که بخشی از آن مرتبط با مسائل داخلی آمریکا، انتخابات این کشور و استیضاح ترامپ است. بااینهمه، روشن است راه اروپا بسته شده و راههای دیگر گشوده خواهد شد؛ راههایی که ممکن است بیش از آنکه ریشه غربی داشته باشد، به همین قاره آسیا محدود شود؛ هرچند نباید در هر صورتی، کشور را بدین شرایط شرطی کرد و اقتصاد را معلق.
• روزنامه سیاست روز سرمقالهای با تیتر «سفر سال ۹۲ روحانی به نیویورک خوب ۹۸ بد!» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب از آن اتفاقات از تعبیر بجا نبود استفاده کردند. در واقع ایشان پیش بینی میکردند که اتفاقات سفر سال ۹۲ به نفع آمریکا تمام خواهد شد. برای همین هم در سفر امسال آقای روحانی و هیأت همراه، تأکید کردند که دیدار و گفت وگویی میان ایران و آمریکا نباید صورت بگیرد. رئیس جمهور و هیأت همراه در سفر اخیر خود به آمریکا انقلابیتر از سفر نخست خود عمل کردند، به گونهای که باعث انفعال آمریکاییها شد، آمریکا تلاش بسیار زیادی کرد تا بتواند دیداری هر چند کوتاه میان روحانی و ترامپ صورت گیرد، حتی ماکرون رئیس جمهور فرانسه و جانسون نخست وزیر انگلیس واسطه شدند تا رئیس جمهور کشورمان را راضی به این دیدار کنند. تصور این که افکار عمومی دنیا در انتظار چنین دیداری بود تا در پس آن همه مشکلات میان دو کشور حل شود، برداشت اشتباهی بود. دیدار و گفتگو نیازمند زمینههای لازم است و صرفا دیدار نمیتواند به ۴۰ سال دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران پایان دهد. آیا گفت و گوی تلفنی اوباما با روحانی و دیدار کری و ظریف توانست مشکلات را حل کند؟ آیا توافق هستهای که برای رسیدن به آن دو سال مذاکره با آمریکا انجام شد، توانست در همان چارچوب توافق، دشمنیهای آمریکا را کاهش دهد؟ اختلافات و دشمنیهای ایالات متحده بسیار عمیقتر از آن است که با یک دیدار و گفت و گوی تلفنی حل شود. طیف سیاسی اصلاح طلب با سفر امسال آقای روحانی مخالف بود، اما چرا؟ آیا صرفاً فقط مخالفت خود را اعلام کرد یا حرف و سخن دیگری دارد؟ با نگاهی به اظهارات شخصیتهای اصلاح طلب درباره این سفر میتوان به این نتیجه دست یافت که آنها به خاطر دیدار نکردن روحانی و ترامپ مخالفت خود را اعلام کردهاند و آن را بی خاصیت میدانند. اگر دیداری میان رئیس جمهور آمریکا و رئیس جمهور ایران صورت میگرفت یا ظریف و پمپئو دیدار و گفتگو میکردند، از نظر شخصیتهای سیاسی اصلاح طلب و جریان رسانهای آن، مثبت ارزیابی میشد و بار دیگر رسانههای این طیف سیاسی با تیترهایی مثبت همچون سال ۹۲ به استقبال گسترده آن میرفتند. سخنان قاطع و انقلابی رئیس جمهور در سازمان ملل و پاسخهای روشنگرانه روحانی به پرسشهای خبرنگاران آمریکایی، همان رفتار و سیاستی است که از دولت تدبیر و امید انتظار میرود. آقای روحانی نیازی ندارد تا در سازمان ملل سخنانی بگوید که طیف منتقد را راضی نگه دارد، سازمان ملل جایی برای اینگونه رفتارها نیست، اگر تاکنون دولت بر اساس خواستههای اصلاح طبان حرکتهای سیاست خارجی خود را تنظیم میکرد و به مذاق آنها خوش میآمد، نتیجه آن چه بود؟ چه دستاوردی از سیاستهای اصلاح طلبان که در این چند سال دولت آنها را دنبال کرده برای کشور و انقلاب داشته است؟! در دو سال باقی مانده دولت تدبیر و امید، راهی که دولت باید در پیش بگیرد، انقلابی گری و مدیریت جهادی است که با اندک رویکرد دولت به این سمت، بازخوردهای مثبت آن به خوبی در کشور دیده میشود. این راه باید ادامه پیدا کند و تنها راه گره گشایی از مشکلات کشور نیز همین است.
• روزنامه ایران مطلبی با عنوان «انتخابات افغانستان و چالشهای پیشروی کابل» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
انتخاباتی که دیروز در افغانستان برگزار شد، موضوعی چالش برانگیز بین امریکا و طالبان از یک سو و امریکا و دولت افغانستان از سوی دیگر بود. در بین سه مؤلفهای که برشمردیم، طالبان که دولت کنونی را به رسمیت نمیشناسند راغب بودند روند انتخابات، بخشی از فرآیند صلح افغانستان باشد. به این ترتیب که هرگاه روند صلح در این کشور تکمیل و دولتی موقت تشکیل شد، فرآیند انتخابات آغاز شود و آنها نیز به عنوان یک گروه سیاسی و نه شبه نظامی در آن حضور یابند و به پایگاه سیاسی دست یابند. اما از دید دولت افغانستان انتخابات بخش مهمی از فرآیند دموکراسی در افغانستان است و تحت هیچ شرایطی نباید متوقف شود. دولت تأکید میکرد و میکند که مردم افغانستان در طول ۱۸ سال گذشته هزینه بالایی برای دست یافتن به دموکراسی پرداخته است و نمیخواهد روند انتخابات متوقف شود. امریکا نیز دیدگاهی همسو با طالبان داشت. اما یکی از دلایلی که باعث لغو مذاکرات امریکا با طالبان شد، امتیازات گستردهای بود که طالبان در این مذاکرات از امریکا گرفته بود. اگر قرار بود این امتیازات جنبه عملی پیدا کند، یک شیفت پارادایمی یا تغییر اساسی در حکومت افغانستان به وجود میآمد. به همین دلیل مشاوران سیاسی و نظامی ترامپ و خود دولت افغانستان و دوستان منطقهای امریکا از جمله هند به ترامپ پیشنهاد کردند توافقنامه با طالبان را امضا نکند. از همین رو با توجه به چالشهایی که در روند شکلگیری انتخابات دیروز افغانستان وجود داشته، انتظار میرود از این پس نیز شاهد چالشهای جدی سیاسی و امنیتی در سپهر سیاسی افغانستان باشیم. طالبان همانطور که دیروز تلاش کردند در روند انتخابات خللهایی وارد کنند، از این پس نیز با حملات مسلحانه خود مانع ثبات در افغانستان و حکمرانی درست هر دولتی که در افغانستان شکل گیرد، خواهند شد. اما نکته دیگری که در انتخابات دیروز قابل توجه بود، مسأله حضور گلبدین حکمتیار در انتخابات بود. در این خصوص پیش از هرچیز باید به این مسأله توجه داشت که دولت کنونی افغانستان، «دولت قراردادها» است و برپایه توزیع قدرت میان قومیتها استوار است. از دو معاونی که اشرف غنی دارد، یکی هزاره و دیگری ازبک است. دومین قرارداد، قرارداد دولت وحدت ملی است که متشکل از غنی و عبدالله است. قرارداد بعدی قراردادی است که بین حکمتیار و دولت شکل گرفت و برمبنای آن چارچوب مشارکت حکمتیار در انتخابات مشخص شد. حکمتیار هر چند کنار طالبان بود، اما خودش هرگز طالب نبوده است. او رهبر حزب اسلامی است و در چارچوب حزب خود به دنبال کسب قدرت است. او زمانی از در معامله با دولت درآمد که متوجه شد، کنار طالبان نقشی حاشیهای خواهد داشت و با طولانی شدن جنگ هم عملاً جایگاهش تنزل مییابد، اما اگر وارد جرگه قدرت شود، جایگاه خود در سیاست افغانستان را ارتقا میبخشد. حکمتیار به این ترتیب بود که وارد مذاکره با دولت شد و به بخشی از آنچه که از قدرت میخواست، دست یافت. اما واقعیت آن است که او با این کار به ضرر خود عمل کرد. زیرا او در حال حاضر مدعی است به عنوان یک فرد جهادی از پایگاه اجتماعی خوبی برخوردار است. اما واضح است که در انتخابات رأی نمیآورد؛ بنابراین زمانی که نتایج انتخابات اعلام و مشخص شود حکمتیار نتوانسته آرای قابل توجهی به دست آورد و ضعیف بودن پایگاه اجتماعی او برملا میشود. با این حال اگر او با علم به چنین مسألهای و اینکه فرد پیروز انتخابات نخواهد بود در انتخابات شرکت کرده باشد، علت را باید در اشتیاق او به پیدا کردن تثبیت پایههای قدرت و معامله با رئیس جمهوری دانست که در انتخابات پیروز خواهد شد؛ بنابراین میتوانیم انتظار داشته باشیم در ماههای آتی همزمان با شدت گرفتن حملات طالبان، حکمتیار بلافاصله بعد از اعلام نتایج انتخابات وارد مذاکره با رئیس جمهوری آتی شده و خواستار سهم خود از قدرت شود.