ناگفتههای یک بیمار مبتلا به کرونا
به گزارش گروه فضای مجازی ، زهرا خانهدار ۴۷ ساله ساکن قم است، کسی که حالا نامش جزو لیست بلند بالای بهبود یافتگان کرونا آمده، حدوداً دو هفته قبل با علائم سرماخوردگی به پزشک مراجعه میکند، تجویز دکتر برایش قرص سرماخوردگی و استراحت در خانه است، اما بعد از چند روز شرایطش وخیم میشود و اینبار با درد شدید در قفسه سینه، تب بالا، اسهال و استفراغ روانه بیمارستان کامکار قم میشود.
صحبتهای یکی از بهبود یافتگان کرونا را که در صفحه پنجم روزنامه ایران آمده است را در ادامه میخوانید:
زهرا از بیمارستان مرخص شده در سلامت کامل است و تنها برای احتیاط بیشتر در قرنطینه خانگی و دوراز اطرافیانش میماند. شرایط او بعد از دو هفته به حالت کاملاً عادی برخواهد گشت.
از چه زمانی متوجه شدید که علائم بیماریتان شبیه سرماخوردگیهای عادی نیست؟
تقریباً از ۱۶-۱۵ روز پیش، علائم سرماخوردگی مثل آبریزش بینی و استخوان درد داشتم. به دکتر مراجعه کردم، برایم مثل همیشه چند قرص سرماخوردگی و استامینوفن تجویز کرد. با اینکه همه نکات را رعایت میکردم، اما حالم بهتر که نشد هیچ، روزبهروز استخواندردم بیشتر شد و قفسه سینهام هم درد گرفت. دوباره به پزشک عمومی رفتم و بازهم همان نسخه تکراری، تا اینکه روز پنجم، تب شدید، سرفههای ممتد و اسهال و استفراغ هم به سراغم آمد و به ناچار به بیمارستان رفتم. بعد از تقریباً ۵ روز، با سرم و داروهایی که به من زدند، تبم کاهش یافت.
قبلاً هم این علائم را تجربه کرده بودید؟
من زیاد سرما میخورم، اما هیچ وقت همه این علائم را یکجا نداشتم. تب، استخوان درد، اسهال و استفراغ، سینه درد و سرفههای شدید باهم.
وقتی با این علائم به بیمارستان رفتید، چگونه با شما برخورد شد؟
اول از ریه هایم عکس گرفتند. دکتر گفت ریه هایت عفونت کرده و باید بستری شوی. اصلاً حرفی از کرونا نزدند.۳ بار آزمایش دادم و هر ۳ بار جواب منفی بود. با وجود این ۱۰ روز بستری شدم. روزهای اول در اتاق جداگانه بودم. بعد از آزمایشهای متعدد حدوداً ۲۴ ساعت که گذشت به اتاق عمومی آمدم، تقریباً ۶ نفر دیگر هم در اتاق بودند که میگفتند آنفلوانزا دارند.
شما میدانستید مبتلا به کرونا شده اید؟
اصلاً، به من گفتند آنفلوانزا گرفته ای. آن زمان خبری از کرونا نبود. تلویزیون هم نداشتیم. اطرافیانم هم سعی میکردند روحیه مرا بالا ببرند. دکتر و پرستارها روزهای اول، با لباس عادی میآمدند، اما دو روز که گذشت لباسهایشان تغییر کرد و کاملاً ایزوله شدند.
شما با دیدن این لباسها نترسیدید؟
من به قدری وحشت و اضطراب داشتم که نمیتوانستم تکان بخورم، برخورد کادر درمان به نحوی بود که ناخواسته ما میترسیدیم. فکر میکردم چه اتفاقی افتاده که همه چیز تغییر میکند. حرفهایی هم دورادور به گوشم میرسید که بیشتر نگران میشدم. از نظر روحی اصلاً حال خوبی نداشتم. مخصوصاً اینکه یکی از هم اتاقی هایم هم فوت کرد.
کرونا داشت؟
یک خانم مسن بود که میگفتند آنفلوانزا دارد، اما سرفههای شدیدی میکرد و به سختی نفس میکشید. ما در این چند روز باهمدیگر آشنا شده بودیم و مرگ او خیلی سخت بود. ببینید درد قابل تحمل بود، اما فضا و جو اطراف باعث ناامیدی میشد. اگر اطرافیانم نبودند، حتماً امیدم را از دست میدادم، درحالیکه میدانستم درمان میشوم.
مورد مشکوک در اطرافیانتان نبود؟
بههیچ وجه. من نه به حرم رفته بودم و نه حتی خارج از قم بودم. حیوان خانگی هم ندارم و هنوز معلوم نیست از کجا گرفتهام. من تنها با یکی از دخترانم در خانه زندگی میکنم که خداروشکر او حالش خوب است و هیچ علائمی ندارد. البته از او تا به حال هیچ تستی گرفته نشده است.
الان حالتان کاملاً خوب شده؟
در این مدت اشتهایم را کامل از دست داده بودم و نمیتوانستم غذا بخورم، حدود ۵-۴ کیلو وزن کم کردم. اما حالا، شرایط بهتری دارم و تنها باید دو هفته در اتاق خانه دور از دیگران باشم. کسی اجازه ندارد بدون دستکش و ماسک به من نزدیک شود.
دکتر گفت که بیماری در درونم کشته شده، اما باید حواسم به سلامت اطرافیانم هم باشد. باز هم به مردم میگویم که فقط روحیهشان را حفظ کنند و خودشان را نبازند. بیماری قابل درمان است.