ابطال طرح های سازش
- روزنامه حمایت نوشت: طرحهای بهاصطلاح صلح خاورمیانه از ابتدا تاکنون از سوی آمریکا، سران رژیم جعلی صهیونیستی و یا حامیان غربی- عربی آنها که وابستگی تمام و کمالی به صهیونیسم جهانی دارند، مطرحشده است. در این میان، صهیونیستها و همپیمانان غربی آنها با تکیه بر اهرمهای فشار بینالمللی که در خدمت منافع تلآویو قرار دارند، سعی کردهاند برخی رهبران خیانتکار به آرمان قدس را بهسوی سازش با اسرائیل سوق دهند. روشن است که همه آنها بدون استثناء، در جهت تثبیت موقعیت متزلزل دولت جعلی اسرائیل در منطقه دنبال میشود و وجه مشترک تمامی این طرحها آن است که همواره اشغالگران از امتیازات بیشتری نسبت به فلسطینیان بهره ببرند.
از سوی دیگر، عملکرد اسرائیل در سه دهه اخیر بهخوبی نشان میدهد که صهیونیستها حتی همین حقوق جزئی را هم برای طرف فلسطینی قائل نیستند و از هر فرصتی برای نقض صلح و آتشبس استفاده کرده و عدم پایبندی خود به پیمانها و قراردادهای موجود را به نمایش میگذارند. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی در روز قدس، «حوادث سالهای اخیر در فلسطین مُهر ابطال بر همه طرحهای سازش است؛ زیرا هیچ طرحی درباره فلسطین در غیاب یا برخلاف نظر صاحبان آن یعنی فلسطینیها اجراشدنی نیست. این یعنی همه توافقات قبل مانند اسلو، یا طرح عربی دو دولتی، یا معامله قرن، یا عادیسازیهای حقیرانه اخیر باطلشدهاند.»
اینگونه رفتارهای سلطهجویانه افزون بر اینکه ریشه در آموزههای دینی و اسطورههای بنیادین منظومه صهیونیستها دارد، حاکی از آن است که اشغالگران اساساً خود را مالک سرزمین فلسطین میدانند و ارزشی برای دیدگاه آنها قائل نیستند.
«زبیگنیف برژینسکی»، مشاور اسبق امنیت ملی کاخ سفید که پیمان «کمپ دیوید» را معماری و اجرا کرد، در کتاب خاطراتش موسوم به «قدرت و اصول» به بدعهدی اسرائیل در عمل به تعهداتش در این پیمان اشارهکرده و به آن تصریح کرده است. یکی از مفاد پیمان کمپ دیوید، تأکید بر اجرای قطعنامههای 338 و 242 شورای امنیت در شرایط صلحآمیز بود و بر لزوم عقبنشینی اسرائیل از بلندیهای جولان، بیتالمقدس، غرب رود اردن و نوار غزه تصریح داشت. اما اشغالگران بههیچوجه به بندهای این قطعنامه پایبند نماندند و هیچگونه اقدامی در جهت اجرای مفاد آن انجام ندادند.
طرح «صلح مادرید»، نمونه بعدی پادرمیانی مغرضانه آمریکا برای به تاراج بردن آرمان قدس بود که توسط «جورج بوش» پدر، رئیسجمهور وقت آمریکا و «جیمز بیکر» وزیر خارجهاش در سال 1991 مطرح شد. شعار اصلی این طرح، عبارت بود از «صلح در برابر زمین» که در ابتدا با مخالفت «اسحاق شامیر»، نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی رو به رو شد. به این مفهوم که شامیر حتی با یک پیمان ظالمانه به سود اسرائیل موافق نبود و میخواست عبارت «در برابر زمین» حذف شود!
با روی کار آمدن «اسحاق رابین» از حزب کار، اسرائیل بهظاهر خود را طرفدار مذاکرات صلح نشان داد. رابین در آن مقطع اعلام کرد قطعنامههای 338 و 242 را میپذیرد و قول داد به ادامه روند شهرکسازیها پایان دهد اما او هم به هیچیک از تعهداتش وفا نکرد. سیاستهای شهرکسازی و عدم اجرای قطعنامههای مذکور همچون گذشته ادامه یافت و نتیجهای از تداوم مذاکرات صلح عاید فلسطینیها نگردید.
طرح صلح «اسلو» - سومین گام برای عادیسازی روابط با رژیم جعلی صهیونیستی - در سال 1993 مطرح گردید و در حقیقت، ادامه مذاکرات مادرید بود. این طرح نهتنها نتوانست نتیجهای به دنبال داشته باشد، بلکه باعث شکلگیری نظاممند جریان سازش در داخل مجموعه فلسطینیها شد چراکه محور اصلی آن، تداوم و گسترش حکومت خودگردان فلسطین بود. حکومت خودگردان با عدول عناصر کهنهکار فلسطینی تشکیل شد، همکاری نزدیک امنیتی با رژیم صهیونیستی دارد و عامل دستگیری و شکنجه هزاران فلسطینی بوده است.
اگر از نقش مخرب تشکیلات خودگردان بگذریم، رویکرد اسرائیل در این سالها و از زمان ایجاد این تشکیلات تا به امروز نشان میدهد که تلآویو به تعهدی که در اسلو داده بود، بههیچوجه پایبند نبوده است. سرنوشت «یاسر عرفات» رهبر سابق حکومت خودگردان، حصر او و قطع ارتباطش با دنیای خارج، مداخله در امور داخلی این مجموعه و در نهایت، حذف عرفات همگی حاکی از پشت کردن صهیونیستها به تعهداتشان در قرارداد صلح اسلو است. به گفته «ادوارد سعید»، روشنفکر فلسطینی الاصل آمریکائی؛ «در مذاکرات صلح اسلو، بجای تضمین حقوق فلسطینیها، شاهد استمرار کنترل اسرائیل و تثبیت کنترل آنها بر سرزمینهای اشغالی بودیم.»
از سوی دیگر، پیشتر این شبهه پیشآمده بود که تشکیلات خودگردان، نماینده فلسطینیهاست اما واقعیت این است که این مجموعه، نماینده بخش اعظم آنها نیست و تردیدی وجود ندارد که سیاستهایش باعث تأخیر در به ثمر رسیدن مبارزات شده است. در مقابل، آنچه باعث نزدیکتر شدن پیروزی نهایی علیه اسرائیل شده، نه گفتوگو و مذاکره، بلکه مقاومت جانانه و حداکثری فلسطینیها و سخن گفتن آنها به زبان اشغالگران بوده است.
نمونههای فراوان دیگری از نقض توافق از سوی رژیم صهیونیستی وجود دارد که احصاء آنها از حوصله این یادداشت خارج است. حملات مکرر به خانهها و تخریب منازل مردم فلسطین، بازداشتهای غیرقانونی کودکان، حفاریهای غیرمجاز در اطراف مسجدالاقصی بهمنظور یافتن بنای هیکل سلیمان (که انتفاضه فلسطینیها را به دنبال داشت)، احداث دیوار حائل (که واکنشهای منفی کشورها و افکار عمومی جهان در را پی داشت)، ترور رهبران فلسطینی و تلاش برای اخراج دستهجمعی صاحبان اصلی آن سرزمین همچون غائله اشغال محله «شیخ جراح»، قطرهای از دریای جنایات اشغالگران به شمار میآید که آینده هرگونه مصالحه با آنها را ترسیم میکند.
در ماجراهای اخیر عادیسازی روابط که به «معامله قرن» شهرت یافت نیز همان سناریوهای نخ نماشده و بیمصرف گذشته تکرار شد؛ با این تفاوت که آمریکا با همراه کردن برخی رژیمهای حوزه خلیجفارس در پی آوردن مقاومت غزه بهپای میز مذاکره بود تا در ازای وعده نسیه رونق اقتصادی، آنها را خلع سلاح کند. این در حالی است که چنانچه بنا بود فلسطینیها در قبال دریافت پول حاضر به صرفنظر کردن از سرزمین آباء و اجدادی خود شوند، از همان ابتدا وارد نبرد با اشغالگران نمیشدند.
و بالاخره اینکه اگر صهیونیستها به یکدهم از آنچه در پیمانهای بهاصطلاح صلح گذشته عمل کردهاند، از این پس هم عمل خواهند کرد! با این حساب، تسویهحساب فلسطینیها با اشغالگران نه از مسیر مذاکره و سازش، بلکه از طریق مبارزه مسلحانه خواهدبود و راه دیگری برای آزادسازی مسجدالاقصی و قدس شریف از لوث وجود بیگانگان وجود ندارد.
- بیشتر بخوانید:
- روایت ریاکارانه غرب از موضوع فلسطین و جنگ اوکراین